1 گر لب بنهی بر لب مستان چه تفاوت؟ کان مگسان در شکرستان چه تفاوت؟
2 هرچند پرستیدن بت عیب عظیم است در مذهب معشوقه پرستان چه تفاوت؟
3 ماراکه تفاوت نکند نیک و بد خلق گر قصه مارفت بدستان چه تفاوت؟
4 در کوی تو چون هرکه بود مست وصال است گر من گذرم سوی تو مستان چه تفاوت؟
1 قدرم چو مه از مهر سعادت اثر تست من هیچ نی ام هرچه بود از نظر تست
2 ایطایر فرخنده، تو طاووس بهشتی بخرام که چشم همه بر بال و پر تست
3 ای آب بقا جرعه خود بخش بخورشید کز غایت دلسوختگی خاک در تست
4 تا از لب شیرین تو سر زد خط ریحان جوش همه دلسوختگان بر شکر تست
1 یکشب که در فراق جمال تو دلبرست باصد هزار روز قیامت برابرست
2 با دوست گر سخن ز مسیحا رود خموش کز هرچه میرود سخن دوست خوشترست
3 بازآ که چشم صید بتکبیر تیغ تو چون گوش روزه دار بر الله اکبر است
4 از بزم ما بصدق دل دیگران مرو بنشین که گر تو جان طلبی هم میسرست
1 عمر من تا کی بآه آتشین خواهد گذشت آه اگر دور از تو عمر من چنین خواهد گذشت
2 ای سهی قامت چو جولان آوری بر خاک من صد قیامت بر سرم زیر زمین خواهد گذشت
3 گر کمین بر صید دولت کرده یی بیدار باش چشم تا برهم زنی صید از کمین خواهد گذشت
4 سیل اشک از دیده من سر بصحرا کرده است تاچها بر مردم صحرانشین خواهد گذشت
1 چون کوهکن با بیستون گفتم توانم راز گفت طاقت نبودش کوه هم حرفی که گفتم بازگفت
2 ز اول نظر در روی او دیدم هلاک خویشتن انجام حال عاشقان هم از آغاز گفت
3 از غمزه غماز او رسوای عالم گشته ام مسکین کسی کاحوال خود با مردم غماز گفت
4 چون سایه شد سرو سهی خاک ره آنسرو قد کار از نیاز اینجا رود نتوان سخن از ناز گفت
1 گرچه ز گلهای می دامن ما شستنی است شستن دامن ز می غایت تر از دامنی است
2 به که نگردد رقیب دوست که این دیو ره دشمنی اش دوستی دوستی اش دشمنی است
3 سوختگان را مبین خوار که آن شاه حسن شب همه شب تا سحر همنفس گلخنی است
4 خیز و به میخانه کش رخت که در خانقه در سر پیران ره وسوسه رهزنی است
1 بی بخت و یارم مرا از مرگ چشم یاری است این بخت خواب آلوده را خواب اجل بیداری است
2 خورشید بیمار تو شد رنگش گواهی میدهد افتان و خیزان بر زمین از غایت بیماری است
3 دوری نباشد گر ز من پهلو تهی سازد سگت کز پهلوی من وز و شب بیچاره در خونخواری است
4 چشمت خدنگ غمزه را از چپ نمود و راست زد باما هنوز آن عشوه گر در شیوه عیاری است
1 در عشق تو تا در غم خویشی ملامت است از خود چه بگذری همه خیر و سلامت است
2 مست از شراب عشق بتان شو که جام می یک مستی و هزار خمار ندامت است
3 در عاشقی بلاست چه مرگ و چه زندگی مردن ملامت است و نمردن غرامت است
4 صاحبدلی که شاد کند خاطری کجاست جز پیر می فروش که محض کرامت است