آثار اهلی شیرازی

صفحه 45 از 182
182 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی

1 جان من در دوستی نامهربان می‌بینمت آنچه بودی پیش ازین اکنون نه آن می‌بینمت

2 با من دل‌خسته تا درسر چه داری از جفا کاینچنین ای شوخ با خود سرگران می‌بینمت

3 گرچه ای مقصود دل گویی که در یاری ترا این چنین یارم ولی کم آنچنان می‌بینمت

4 جور خلقی می‌کشم تا پا به کویت می‌نهم جان به لب می‌آیدم تا یک زمان می‌بینمت

1 آن سرو ناز کز چمن جان دمیده است شاخ گلی بصورت او کس ندیده است

2 آن نوغزال با من مجنون انیس بود اکنون چه دیده است که از من رمیده است

3 با کس نگفته ام غم عشقش مگر صبا بوی محبت از نفس من شنده است

4 تلخ است در مذاق دلش آب زندگی لب تشنه یی که زهر جدایی چشیده است

1 آن سرو هرگه از نظر من گذشته است گویی که تیری از جگر من گذشته است

2 دامان ناز بر زده چون سرو میرود گویی ز جوی چشم تر من گذشته است

3 بر بیستون ز تیشه فرهاد کی گذشت آنها که از غمش بسر من گذشته است

4 چون سایه سوخت از اثر آتش دلم خورشید اگر برهگذر من گذشته است

1 برقی که ز نعل فرس سیم تنی خاست آهی است که از سینه خونین کفنی خاست

2 پروانه صفت آتش غیرت جگرم سوخت هرگه که از آن شمع بمجلس سخنی خاست

3 بر محنت فرهاد بسی گریه که کردم هرجا که صدای طبر کوهکنی خاست

4 بی باده من امروز بسی تازه دماغم بویی مگر از جانب گل پیرهنی خاست

1 گر بمسجد گذری با این رخ و آن چشم مست کافرم گر صد مسلمان را نسازی بت پرست

2 عاقبت از هستی خد بگسلد ای آفتاب هرکه همچون ذره دل بر رشته مهر تو بست

3 کردیم هندوی چشم آیینه دار روی غیر روسیاهش کردی و آیینه اش دادی بدست

4 فتنه روز قیامت سرزند از خاک من بر سر خاکم دمی چون سرو اگر خواهی نشست

1 پیر مغان گدای درش همچو ما بسی است ما خود کسی نه ایم ولی پیر ما کسی است

2 گر بهر دوست کوهکنی مرد قصه چیست در وادی محبت ازین کشته ها بسی است

3 هرگل که نیست بوی وفا دارییی در او گر هم گل بهشت بود پیش ما خسی است

4 بادا فدای قامت طوبی خرام او هرجا که سرونازی و شمشاد نورسی است

1 وادی مجنون جگر سوزست و کس را تاب نیست آهویان تشنه را جز اشک مجنون آب نیست

2 پیش آن ابرو بر آوردست و مقصودی بخواه قبله ابروی خوبان کمتر از محراب نیست

3 تشنه را خون ریختن ظلم است ای ابر کرم رحمتی فرما که رحمی در دل قصاب نیست

4 تا سگش را دوست دارم دامنم ندهد ز چنگ کی کشد دل سوی کس تا زان طرف قلاب نیست

1 حیات تشنه لبان وصل آن مسیح دم است که با وجود لبش آب زندگی عدم است

2 گناه کاسه زدن شیخ را چو غنچه نهان گناه ماست که چون لاله بر سر علم است

3 گدای پیر مغنم به خانقه چه روم؟ اگرچه می همه جا هست بحث بر کرم است

4 ز دلبران همه عاشق کشی ستم دانند ولی تو عاشق خود گر نمی کشی ستم است

آثار اهلی شیرازی

182 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی