آثار اهلی شیرازی

صفحه 44 از 182
182 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی

1 ساقی، جهان سرشک حریفان گرفته است کو کشتی شراب که طوفان گرفته است

2 چندان بجان رسید دلم از غم جهان کز محنت جهان دلم از جان گرفته است

3 با آنکه دامن از همه عالم کشیده ام عشق توام هنوز گریبان گرفته است

4 اگه نیی ز آتش دل آه چون کنم ما بی زبان و آتش پنهان گرفته است

1 در ره عشق از خضر هم زندگی واماندگی است پیش صاحب مشربان مردن حیات و زندگی است

2 قصه طوطی شنیدی مردنست آزادیت تا نمردی گردنت در زیر طوق بندگی است

3 چون صراحی جز مسکینی نکردی سربلند سربلندی پیش ما مسکینی وا افکندگی است

4 عالمی در اشک باشد غرقه و ما خشک لب کشت ما خشک است و عالم غرقه در بارندگی است

1 تن عاشق همای لامکان است تو پنداری ک مشتی استخوان است

2 از آن هر موی ما ماری است بر تن که با هر موی ما گنجی نهان است

3 بهار عمر دریاب از صبوحی که تا خورشید سربرزد خزان است

4 در آتش گر بود پروانه با شمع بر او آتش بهشت جاودان است

1 بحق شام وصال و بعهد روز نخست که روز و شب دل من در هوای صحبت تست

2 فدای ناز تو ایسرو نازنینان اند که خوش تر از تو درین باغ سروناز نرست

3 نه رحم داد سپهر و نه رحمتی هرگز ترا ز سخت دلی و مرا ز طالع سست

4 چه لطف بود که ساقی بخاکساران کرد که صد غبار غم از دل به نیم جرعه بشست

1 نوبهار آمد چو گل رخها ز می خواهد شکفت من که امروزم گلی نشکفت کی خواهد شکفت

2 من نه آن مرغم که از بوی گلم دل وا شود گر گل من بشکفد از بوی وی خواهد شکفت

3 گر هوای نوبهار اینست گلهای مراد دمبدم خواهد دمید و پی به پی خواهد شکفت

4 مطربا گر بانگ نی زینگونه بیخود سازدم بس گل رسواییم زین بانگ نی خواهد شکفت

1 مرا ز عشق نه عقل و نه دین دنیایی است چه زندگی است که من دارم این چه رسوایی است

2 حدیث شوق همین بس که سوختم بی تو سخن یکی است دگرها عبارت آرایی است

3 جدا ز یوسف خود تا شدم یقینم شد که چشم بستن یعقوب عین بینایی است

4 چو سوختم مبر ای باد خاکم از در دوست که دشمنم نکند سرزنش که هر جایی است

1 جان من در دوستی نامهربان می‌بینمت آنچه بودی پیش ازین اکنون نه آن می‌بینمت

2 با من دل‌خسته تا درسر چه داری از جفا کاینچنین ای شوخ با خود سرگران می‌بینمت

3 گرچه ای مقصود دل گویی که در یاری ترا این چنین یارم ولی کم آنچنان می‌بینمت

4 جور خلقی می‌کشم تا پا به کویت می‌نهم جان به لب می‌آیدم تا یک زمان می‌بینمت

آثار اهلی شیرازی

182 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی