1 همه راست میل خالی که بر آن رخ جمیلست چه رسد بما ازین خوان عدسی و صد خلیل است
2 به بهشت و سلسبیلم چه دهی تو وعده، مارا تو بهشت حسنی و می زکف تو سلسبیل است
3 پی دفع چشم زخمت نبود به نیل حاجت که بمصر حسن رویت خط سبز به زنیل است
4 سرم ار ربود تیغت بقیامتت نگیرم که بشرع عشقبازی سر و خون ما سبیل است
1 در سوختنم آنکه بر افروختن آموخت شمعی است که پروانه ازو سوختن آموخت
2 آنروز که تعلیم نظر کرد مرا عشق اول ز رخ غیر نظر دوختن آموخت
3 دل سوختن آموخت چو پروانه بعاشق آنکس که بدان شمع برافروختن آموخت
4 بلبل ز سرشک از غم گل دانه فشان است مورست که حرصش همه اندوختن آموخت
1 گفتی چمن بوقت گل ای همنفس خوش است وقت تو خوش که مرغ مرا با قفس خوش است
2 بی روی دوست گشت گلستان چه فایده گلبانگ مرغ و باد صبا یکنفس خوش است
3 ای عندلیب هر که بود با گل است خوش صاحب نظر کسی است که با خار و خس خوش است
4 حسرت خورم ز میوه نخل بلند یار دستم نمیرسد چکنم دسترس خوش است
1 مریز بی گنهم خون که جست و جویی قیامتی و سیوالی و گفت و گویی هست
2 بزیر پای تو صد سر ز آرزو خاک است بیا که در ما سرما نیز آرزویی هست
3 گمان مبر که به بیداری و جگر خواری میان ما و سگت فرق جز بمویی هست
4 بخاک جرعه چه ریزی بروی من میریز ز خاک اگر چه کمم آخر آبرویی هست
1 کدام زخم که بر من ز دلستانی نیست کدام خاک کش از خون ما نشانی نیست
2 بخوشدلی نه که خاموشم از تو چون صورت هزار غم ز تو دارم مرا زبانی نیست
3 مراست جانی و خواهم به پات افشاندن چو باورت نشود به ز امتحانی نیست
4 چو قتل خویش کنم التماس روی متاب همین سخن بتو داریم داستانی نیست
1 عیسی دم ما همدم اگر نیست غمی نیست ما را غم آن کشت که با ماش دمی نیست
2 ای ابر کرم مرحمتی کن که درین راه جز اشک من تشنه جگر هیچ نمی نیست
3 گر وصل تو جویم بگدایی مکنم عیب درویشم و در ملک تو صاحب کرمی نیست
4 با درد تو صد شکر بود صاحب دردش بی درد کند شکر که او را المی نیست
1 آتشی دردل من شمع رخت درزده است که بهر مو زتنم درد دلی سر زده است
2 از پریشانیم ایشوخ چه پرسی که فراق همچو رلف تو مرا کار بهم بر زده است
3 نامه شوق تو هر مرغ که آورده بمن پای در خون دلم همچو کبوتر زده است
4 نفس باد صبا تا خبری از تو رساند هر نفس در دل من آتش دیگر زده است
1 هزار سال سفر از وجود تا عدم است ولی چو بر سر جان پا نهیم یک قدم است
2 کسی که از دهنت آب زندگی ره برد هزار بار بمیرد ز مردنش چه غم است
3 چو سبزه گر ههه روی زمین زبان گردد که شرح درد دل ما دهد هنوز کم است
4 بشکر نعمت وصلت زبان جان باید زبان ما نه سزاوار شکر این نعم است