آثار اهلی شیرازی

صفحه 41 از 182
182 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی

1 گر تن شکسته دوا جز هلاک نیست دل با تو گر درست بود هیچ باک نیست

2 هرکس که از غم تو غباریش بر دل است گویا هنوز آینه اش با تو پاک نیست

3 آزار ما رقیب بشمشیر میکند شمشیر ما بجز نفسی دردناک نیست

4 یوسف هم از ملامت عشق است جامه چاک پیراهنی کجاست که از عشق چاک نیست

1 ساقیا بی لب لعلت می ناب اینهمه نیست گرنه ذوق تو بود شوق شراب اینهمه نیست

2 گنج مستی طلبی عالم هستی بگذار زانکه این عالم پرشور خراب اینهمه نیست

3 جز دل خسته که با جور و ستم خوی گرفت هیچ کسرا ستم و جور تو تاب اینهمه نیست

4 غرض از دود دلم بوی محبت باشد ورنه مستان ترا میل کباب اینهمه نیست

1 نه که در کوی تو جز من دگری گمره نیست هیچکس ز آمدن و رفتن خود آگه نیست

2 سر نتابم زدر میکده تاخاک شوم که سری نیست که خاک ره این درگه نیست

3 نخل مقصود من سوخته کوته دست خوش بلندست ولی دست دعا کوته نیست

4 زاهد از میکده مارا سوی مسجد طلبید دلق آلوده ما لایق بیت الله نیست

1 گردون که کین اهل نظر در نهاد اوست اسباب نامرادی ما بر مراد اوست

2 ساغر بغیر داد مرا زهر غم دهد پیش که داد یار برم دار داد ازوست

3 می خوردنم بیاد لبش بود وین زمان خون دلی که میخورم آنهم بیاد اوست

4 امروز در دلم گرهی از غم است سخت کو ناو کی که چشم دلم بر گشاد اوست

1 گر کشد خصم بزور از کف من دامن دوست چکند با کشش دل که میانمن و اوست

2 غایت مهر و وفا داری من می بیند ناز او با من از آن است نه از تندی خوست

3 با که گویم غم بدخویی آن مایه لطف که ببخت من شوریده چنین عربده جوست

4 ایکه سر تا قدمت جمله نکو می بینم اینکه باما بسر جور و جفایی نه نکوست

1 یافت از یوسف پدر بویی اگر رویش نیافت یوسف من آنچنان گمشد که کس بویش نیافت

2 خاک شو گر مهر ازو داری کز آن خورشید رخ هرکه خاک ره نشد یکذره ره سویش نیافت

3 کشته او از محبت تا کسی چون من نشد معجز عیسی ز سحر چشم جادویش نیافت

4 جان شیرینم فدایش کرد و هرگر جان من یک نظر بی زهر چشم از تلخی خویش نیافت

1 هر صورتی که هست ز حسنت نشانه ایست این حسن صورت تو عجب کارخانه ایست

2 دور از بهشت روی تو در دوزخ غمم هر موی من ز آتش عشقت زبانه ایست

3 در بارگاه عشق هزار آستانه است صد جبرییل خادم هر آستانه ایست

4 خوبان مدام صید می و نقل می شوند آه این شراب و نقل عجب آب و دانه ایست

1 بازم ز هر طرف مه رخساره کسی است دل با کسی و دیده بنظاره کسی است

2 آسوده گشتم از همه عالم ولی دلم آواره است و هر نفس آواره کسی است

3 آهسته رو که در ره خوبان بخاک و خون مرغی که میطپد دل بیچاره کسی است

4 هرکس وسیله اجلش حالتی بود مارا وسیله غمزه خونخواره کسی است

1 از بسکه جان به تشنه لبی درد کرده است آب حیات بر دل من سرد کرده است

2 امروز یافتم که چه درد از میان خلق مجنون و شان گمشده را فرد کرده است

3 گیرم که نیست ناله ام از غم نه عاقبت دردی است در دلم که رخم زرد کرده است

4 فریاد از آن غزاله مشکین که بوی او ماراچو باد صبح جهانگرد کرده است

آثار اهلی شیرازی

182 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی