خلق از سگت نه از بد دشمن از اهلی شیرازی غزل 423
1. خلق از سگت نه از بد دشمن فغان کنند
دشمن چه سگ بود گله از دوستان کنند
1. خلق از سگت نه از بد دشمن فغان کنند
دشمن چه سگ بود گله از دوستان کنند
1. خوبان همه محبوب دل و آفت جانند
هرچند که من وصف کنم بهتر از آنند
1. خرم دلی که ره بسر کار خویش برد
گوی مراد تا بتوانست پیش برد
1. چشم ز گریه خانه مردم پر آب کرد
طوفان اشک من همه عالم خراب کرد
1. چو خستگان ز درد دل گشاد مییابند
ز نامرادی از این در مراد مییابند
1. سوز حدیث شمع زبان را خبر نکرد
حرف سر زبان بدل کی اثر نکرد
1. لعلت بخنده هرچه دلم از تو خواست کرد
صد وعده دروغ بیک خنده راست کرد
1. شاهان اگر بصحبت رندان نظر کنند
شاید که نازو سروری از سر بدر کنند