گاه گاهم خانه از برق وصالش از اهلی شیرازی غزل 288
1. گاه گاهم خانه از برق وصالش روشن است
لیک تابروی نظر میافکنم در رفتن است
1. گاه گاهم خانه از برق وصالش روشن است
لیک تابروی نظر میافکنم در رفتن است
1. ای سبز تلخ این نگه جان گداز چیست
مردم ز زهر چشم تو این خشم و ناز چیست
1. سراپا شمع از آن نورست کز آلودگی دور است
اگر سوزد چنین پروانه هم نور علی نور است
1. خوش نیست بی تو ساقی گر بزم خلد باقی است
از صحبت دو عالم مقصود روی ساقی است
1. نقد گنج کعبه جایش جز دل ویرانه نیست
حلقه بر در گو مزن زاهد که کس در خانه نیست
1. هزار شکر که مارا سر شکایت نیست
وگرنه قصه جور تو را نهایت نیست
1. هرکه برخاست ز سودای تو بر جا ننشست
تا نیفکند بپای تو سر از پا ننشست
1. غیر سوز و گریه کار عاشق درمانده چیست
ای گل رعنا ترا بر گریه ما خنده چیست
1. صدهزاران چشم اگر بر روی یوسف ناظر است
از خریداران به یک دیدن محبت ظاهر است