از عالم جان آنچه بما فیض از اهلی شیرازی غزل 205
1. از عالم جان آنچه بما فیض رسان است
حسن خوش و آواز خوش خوش نفسان است
1. از عالم جان آنچه بما فیض رسان است
حسن خوش و آواز خوش خوش نفسان است
1. یار اگر میکشدت دل بنه ایدل گله چیست؟
غیر تسلیم و رضا چاره درین مسیله چیست
1. گنج قارون بزمین رفت و ملامت باقی است
عشق گنجی است که تا روز قیامت باقی است
1. من که چون شمع ز داغ تو صدم روشنی است
گر بگریم ز غمت غایت تر دامنی است
1. نوروز من از طلعت چون ماه تو عید است
نوروز بدین طلعت فیروز که دیدست؟
1. ز گریه دل پر و لب همچو غنچه خندان است
چو گل شکفته ام از گریه خنده ام زان است
1. گر کوه تحمل کسی از بار ستم نیست
در عشق تو ثابت قدم آن سست قدم نیست
1. سکون خاطر من بی تو سرو قامت نیست
چو باد یک نفسم بی تو استقامت نیست
1. گر تیغ تو خواهد سر و جان هم چه نزاع است
جان پیش تو چون خاک بود سر چه متاع است
1. اسیر عشق ترا میل گشت باغ کجاست
وگر بباغ رود هم، دمی فراغ کجاست