آثار اهلی شیرازی

صفحه 20 از 182
182 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی

1 مست شد صوفی و جنگش بر سر پیمانه است خانقه بر هم زد اکنون نوبت میخانه است

2 ساقیا می ده که جنت مستی و دیوانگی است دوزخی دارد کسی کو عاقل و فرزانه است

3 خودپرستان جهان آرایشی دارند و بس در خرابات است عیش و گنج در ویرانه است

4 عاشقی این است و جان کندن که من دارم از او قصه فرهاد و کوه بیستون افسانه است

1 پیش تو داد من ز جور زمانه است اس شاه حسن عاشقم اینها بهانه است

2 خوبان اسیر کوی تو ما خود که می شویم جایی که صد پری سگ این آستانه است

3 اخلاص ما مگر بکند در دل تو راه ورنه فسون برای محبت فسانه است

4 بر باد رفت آن همه عیشی که داشتیم چیزی که مانده است غم جاودانه است

1 تو گر پروانه‌ای همچون خلیل آتش گلستان است که ظاهر آتشست آن شمع و پنهان آب حیوان است

2 مرا در وادی محنت، غم مردن کجا باشد در این ره زندگی سخت است ورنه مردن آسان است

3 کسی کو عیب من کردی چو دید آن تیغ مژگان را هزارش رخنه در دل کرد و سخت اکنون در آن جان است

4 مخور در ظلمت عالم فریب از چشمه مهرش سراب است این که پنداری تو آب خضر رخشان است

1 فرهاد را ز شیرین، حرمان ز بخت شور است گوهر بسنگ می زن، دولت نه کار زور است

2 چون باد تند مگذر، ای شهسوار کاینجا افتاده صد سلیمان، در خاک ره چو مور است

3 گر در تنور سینه آتش زند زبانه در دیده این چه طوفان در سینه این چه شور است

4 ای نوغزال مشکین جز صید دل چه حاصل در وادیی که بینی بهرام صید گور است

1 اگرچه خانه خرابی زباده ای ساقی است خراب جام شرابیم تا دمی باقی است

2 ز شوق روی تو خورشید را اشعه نور بصد هزار زبان در حدیث مشتاقی است

3 مرا نیاز درونی ز صدق دل با تست که زهد ظاهر یاران طریق زراقی است

4 ببر تو این دل زارم گر آدمی زادی نه آدمی صفتی در فرشته اخلاقی است

1 نیست در صحرا پی آهو که هر جا رفته است عاشق مجنون او زنجیر در پا رفته است

2 ایکه دستم مینهی بر دل که پرسی حال چیست ساعتی بنشین کزین شوقم دل از جا رفته است

3 بر لب آمد از غم هجر تو جان تشنه ام هم تو فکری کن که کار از چاره ما رفته است

4 ای رقیب ایمن کجا از آتش آهم بود کوکب اقبال تو هرچند بالا رفته است

1 بی سوز محبت نتوان دل به بتان بست داغی است غم عشق که بر خود نتوان بست

2 جان کشته شیرین حرکاتیست که لعلش صد غنچه دهان را بیکی نکته زبان بست

3 چون لب بگشودم که شکایت کنم از وی خندید و من سوخته را باز دهان بست

4 از جان خود ای دلشدگان دست بشویید کان ظالم خونخواره به بیداد میان بست

1 کاسه چشم من از شوق گل رخسار دوست لاله رنک از خون دل گشت و سیاهی داغ اوست

2 از دل لیلی چو بیرون نیست مجنون یک نفس طعنه بر مجنون مزن با خویش اگر در گفتگوست

3 آرزوی خرمی هرگز نگنجد در دلم در دل تنگی که من دارم چه جای آرزوست

4 صد هزاران داغ پنهان است بر جانم زهجر بی جمالش دود داغی بر تنم هر تار موست

آثار اهلی شیرازی

182 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی