چراغ عشق من افروخت شمع از اهلی شیرازی غزل 170
1. چراغ عشق من افروخت شمع خلوت دوست
فروغ معنی من زنور طلعت اوست
1. چراغ عشق من افروخت شمع خلوت دوست
فروغ معنی من زنور طلعت اوست
1. گر بسوزد تن زارم بر من خار و خسی است
غم دل می خورم اما که دلم آن کسی است
1. گوهر دل گم شد و وقت فراغ از دست رفت
پیش پای خود ندیدیم و چراغ از دست رفت
1. دی از نظر چو سرو و خرامان من گذشت
من دانم از غمش که چه بر جان من گذشت
1. مجال حلقه صحبت کرابخانه تست؟
که کعبه حلقه چشمش بر آستانه تست
1. ما عاشقیم و روی بتان قبله گاه ماست
بر جرم عاشقی همه عالم گواه ماست
1. شمع را پیش رخت اشک نیاز اینهمه چیست
گرنه سر گرم تو شد سوز و نیاز اینهمه چیست
1. سگ کوی تو که شب تا بسحر پیش من است
مهربانیش ز بهر جگر ریش من است
1. کسی زکعبه کوی تو نامراد نرفت
که حلقه بر در این خانه زد؟ که شاد نرفت
1. منم که حاصل من غیر نامرادی نیست
درخت بخت مرا برگ عیش و شادی نیست