آثار اهلی شیرازی

صفحه 17 از 182
182 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی

1 تا نمردیم دل از درد تو بهبود نداشت تا ندادیم به سودای تو جان سود نداشت

2 حقه سبز فلک داشت دوای همه کس آنچه درمان دل خسته ما بود نداشت

3 هم ز خاکستر ما گشت چراغی روشن کاتش مرده دلان فایده جز دود نداشت

4 بود مقصود تو دل سوختن عاشق زار غیر مقصود تو هم دلشده مقصود نداشت

1 هفتاد سال شد که دل من در آتش است می سوزد و هنوز بدین سوختن خوش است

2 عیبم مکن که رفت ز دستم عنان دل من پیر و ناتوان و هوس تند و سرکش است

3 از بسکه نازک است دل آن بهار حسن ز آمد شد نسیم سحرگه مشوش است

4 جانم فدای آدمیی کو فرشته خوست ورنی به حسن هرکه تو بینی پری وش است

1 شمع من، هرکس که پیشت جان نسوزد مرد نیست عشق و سرمستی با اشک گرم و آه سرد نیست

2 لذت عاشق نه از مستی و میخواری بود تشنه دیدار را پروای خواب و خورد نیست

3 حسن او شد جلوه‌گر ز آیینه صافی‌دلان وین دلی باید که در آیینه او گرد نیست

4 وحشت مردم کجا انس محبت از کجا کی بدین وادی رسد هر کو چو مجنون فرد نیست

1 در کوی تو از دست رقیبان گذرم نیست ورهم گذرم هست مجال نظرم نیست

2 گر تیغ رسد بر سرم از عشق ننالم من عاشق و رندم ز سر خود خبرم نیست

3 تا مرغ گلستان توام نیست زمانی کز دست تو صد خار جفا بر جگرم نیست

4 جان هیچ نیرزد غرضم عرض نیازست بپذیر نیازم که متاع دگرم نیست

1 نمود چاک گریبان تنت که نسترن است تو یوسفی و گواه تو چاک پیرهن است

2 حریف شاهد و ساقی کجا بود زاهد میان خضر و مسیحانه جای اهرمن است

3 سبو بیار که آبی بر آتش بزنم که آتشی عجب امروز در نهاد من است

4 تو سر عشق چه دانی خموش شو واعظ سخن دراز مکن درس عشق یک سخن است

1 در کوی تو خون دل ما پاک فرو رفت بس خون شهیدان که درین خاک فرو رفت

2 با خون جگر سرزند از دیده چو مژگان خاری که مرا در جگر چاک فرو رفت

3 پیش همه کس زهر بود چاشنی مرگ در کام من این زهر چو تریاک فرو رفت

4 شب همچو مه چارده پیدا شدی از بام وز شرم تو خورشید بر افلاک فرو رفت

1 گر شد سر ما خاک ره دوست چه باک است ای خاک بر آنسر که درین راه نه خاک است

2 از بسکه بناخن همه دم سینه خراشم هم خرقه و هم سینه و هم دل همه چاک است

3 در اشک چو طوفان من افلاک فرورفت طوفان محبت زسمک تا به سماک است

4 ای خضر که بر آب حیات است ترا دست دریاب دل تشنه ما را که هلاک است

1 تو گر خرام کنی سرو یا صنوبر چیست رخت چو جلوه کند آفتاب خاور چیست

2 چو می خوری شود از رشک غنچه را لب خشک ز عارضت چو عرق سر زند گل تر چیست

3 مه جمال تو از حسن یوسفش چه کمی است بحسن ازوست فزون حسن از بن فزونتر چیست

4 جدا مشو که هلاکی که خلق ازو ترسد همین جدایی جان از تن است دیگر چیست

آثار اهلی شیرازی

182 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی