هر جا که بنگری رخ او در تجلی از اهلی شیرازی غزل 198
1. هر جا که بنگری رخ او در تجلی است
مجنون اگر شوی همه آفاق لیلی است
1. هر جا که بنگری رخ او در تجلی است
مجنون اگر شوی همه آفاق لیلی است
1. کسی کش بوی آن گل در دماغ است
ز گلزار بهشت او را فراغ است
1. عمرم همه با صوت نی و چنگ بسر رفت
وز سیلی عشق آنهمه از گوش بدر رفت
1. به زهر چشم دهی جان و دل فرحناک است
چه دلبری تو که زهر از کف تو تریاک است
1. عیب پری مکن که نهان از تو گشته است
دیوی که عیب خود بشناسد فرشته است
1. چون غنچه صد دل پاره شد لب ناگشودن مشکل است
با این پریشان خاطری مجموع بودن مشکل است
1. کدورت غم هجرت بیک نگاه برفت
جمال کعبه چو دیدم غبار راه برفت
1. از عالم جان آنچه بما فیض رسان است
حسن خوش و آواز خوش خوش نفسان است