تا چند ز من گوشه ابروی از اهلی شیرازی غزل 1296
1. تا چند ز من گوشه ابروی بتابی
ایقبله من چند ز من روی بتابی
...
1. تا چند ز من گوشه ابروی بتابی
ایقبله من چند ز من روی بتابی
...
1. تا دست بر اسباب سلامت نفشانی
از دامن خود گرد ملامت نفشانی
...
1. آن دم که دل ربودی در قصد دین نبودی
کافر دل اینزمانی، هرگز چنین نبودی
...
1. از غمزه گه عتاب و گهی خنده میکنی
مارا چو شمع میکشی و زنده میکنی
...
1. وقت آن شد که نظر درمن درمانده کنی
تلخی عیش مرا چاره بیک خنده کنی
...
1. دی شامگه کز پیش من مرکب بتندی تاختی
رفتی چو خورشید از نظر روز مرا شب ساختی
...
1. به نظاره جوانان که کسی نیافت سیری
من پیر بس حریصم چه بلاست حرص و پیری
...
1. چند سازم که شوم خاک و تو بر من گذری
سوختم تا بمن سوخته خرمن گذری
...
1. ای اشک جگر سوز که در چشم پر آیی
بنشین که نمک ریزه دلهای کبابی
...