دود چراغ خوردنم کرد چو از اهلی شیرازی غزل 1268
1. دود چراغ خوردنم کرد چو لاله دل سیه
گل ندهد بغیر از این آب و هوای خانقه
1. دود چراغ خوردنم کرد چو لاله دل سیه
گل ندهد بغیر از این آب و هوای خانقه
1. دامی نهاده آنمه از زلف تاب داده
صیاد وار چشمش خود را بخواب داده
1. خطت که لب لعل شکر خای گرفته
نقشی است که در خاتم جان جای گرفته
1. بیا و درد هجران را دوا ده
ز شربتخانه وصلم شفا ده
1. آدم و گندم، من و خال لب جانانهای
من نه آن مرغم که در دام آردم هر دانهای
1. عالم چو آفتاب پر از نور کردهای
ما را چو سایه از بر خود دور کردهای
1. من کیم خستهدلی حال دگرگون شدهای
بیدلی سوختهای عاشق مجنون شدهای
1. در چمن با کف رنگین قدح ای گل زدهای
ناخنی بر دل صد پاره بلبل زدهای
1. هان ای خضر که آب بقا نوش کردهای
یاران تشنه را چه فراموش کردهای