اگر چه عشق نکویان جراحتست از اهلی شیرازی غزل 1241
1. اگر چه عشق نکویان جراحتست همه
جراحتست که در سینه راحتست همه
1. اگر چه عشق نکویان جراحتست همه
جراحتست که در سینه راحتست همه
1. تو ببزم عیش و نبود ره من در آن میانه
بچه حیله پیشت آیم چه سخن کنم بهانه
1. خبرم شدست کانمه هوس شراب کرده
چکنم که این حکایت جگرم کباب کرده
1. رسید مست من از می برخ گل افکنده
رخی و صد گل خوبی لبی و صد خنده
1. ای مصور ز کف این تخته تعلیم بنه
سجده کن پیش بت ما سر تسلیم بنه
1. تنم که غرقه بخون اشک لاله گون کرده
شهید عشق ترا شست و شو بخون کرده
1. آتش آهم نهال وادی ایمن شده
باز این آتش نگه کن کز کجا روشن شده
1. گهی که زلف بر آن روی مهوش افتاده
هزار سوخته را جان در آتش افتاده
1. کی دل بیدردی از داغ گزندی سوخته
هرکجا دیدیم عشقت دردمندی سوخته
1. نه دیده مثل تو دیده نه کس نشان داده
فرشته خوی و پریروی و آدمیزاده