تا کی ز دهانش بود ایدل از اهلی شیرازی غزل 1221
1. تا کی ز دهانش بود ایدل سخن تو
خاموش که حرفی نجهد از دهن تو
1. تا کی ز دهانش بود ایدل سخن تو
خاموش که حرفی نجهد از دهن تو
1. سهل است نقد دین و دل گر صرف شد در کوی تو
زانها که گوید جان من جانها فدای روی تو
1. آن بزم عیش ساقی و جام شراب کو
و آن مستی محبت و آن اضطراب کو
1. بر نقش شیرین کوهکن گریید چشم زار او
باشد کزین خون جگر رنگی برآرد کار او
1. پیش پای خود ببین شاد از غم مردم مشو
چاه در راه است چون یوسف بخوبی گم مشو
1. مشتی مگسانیم سپند شکر تو
ما را بچه رانند رقیبان ز بر تو
1. قدر ارباب وفا نیست بخاک در تو
بیوفایی و وفا قدر ندارد بر تو
1. بسکه حیران گشته ام در جلوه رفتار ازو
خشک برجا مانده ام چون صورت دیوار ازو
1. بسکه سوزیم چو شمع از هوس محفل او
پهلوی هر که نشینیم بسوزد دل او