هرچند که دیدم همه جور از اهلی شیرازی غزل 1202
1. هرچند که دیدم همه جور و ستم از تو
بازآ که گناه از من و لطف و کرم از تو
1. هرچند که دیدم همه جور و ستم از تو
بازآ که گناه از من و لطف و کرم از تو
1. ای خلق جهانی همه مست طرب از تو
هیچ از غم ما یاد نداری عجب از تو
1. خورشیدوار هرکه دلش سوخت داغ او
عالم فروز تا به ابد شد چراغ او
1. مرغ دلم که کشته شد از چشم مست تو
در خون و خاک چند بغلطد ز دست تو
1. سایم همه شب روی خود بر خاک دور از روی تو
باشد شبی ای سیمتن آسایم از پهلوی تو
1. از بسکه نازک است چو گل طبع و خوی تو
خورشید ذره ذره درآید بکوی تو
1. صیدم نکرد غنچه لبی جز بگفتگو
من مرغ زیرکم ندهم دل برنگ و بو
1. غم نیست کز زهر بلا تلخی کشد مسکین تو
تریاک صد تلخی بود یک خنده شیرین تو
1. نازکتر از گل است بسی طبع و خوی تو
آواز چون بلند کند کس بروی تو