اگر تو دور کنی از درم صبور از اهلی شیرازی غزل 1111
1. اگر تو دور کنی از درم صبور شوم
ولی خدا نگذارد که از تو دور شوم
1. اگر تو دور کنی از درم صبور شوم
ولی خدا نگذارد که از تو دور شوم
1. شرگشته ام و چاره تقدیر ندارم
در مانده تقدیرم و تدبیر ندارم
1. دیده دریا چو شد از گریه چه تدبیر کنم
دل بطوفان نهم و چشم به تقدیر کنم
1. خوش آنکه نهی پای بسر منزل خاکم
آبی زنم دیده دهی بر دل خاکم
1. چو یار رخت سفر بست من چکار کنم
وداع عمر کنم یا وداع یار کنم
1. آنکه شب روز طرب کرد ز روی چو مهم
گر بتابد رخ خود وای بروز سیهم
1. بهر جا چشم بگشایم جمال یار می بینم
تو گویی صورت یار از در و دیوار می بینم
1. یکدم ایساقی جان می ده و مدهوش کنم
باشد این غم که مرا کشت فراموش کنم
1. رخ بخون سرخ کند دیده گریان خودم
نا بدین رنگ شماری ز شهیدان خودم