پس از میرزا آقاخان کرمانی نامهٔ باستان 37
1. پس از مرگ داراب شاه اردشیر
نشست از برگاه شاهی دلیر
...
1. پس از مرگ داراب شاه اردشیر
نشست از برگاه شاهی دلیر
...
1. پس از کار سیروس در لیدیا
تژاو گزین گشت فرمانروا
...
1. دگر شیپریان سر برافراشتند
زفرمان شه روی برکاشتند
...
1. سپس رفتن مصر را ساز کرد
در گنج های کهن باز کرد
...
1. اکوس اندر آمد به تخت مهی
نشست از برگاه شاهنشهی
...
1. بیاراست پس خویشتن، جنگ را
به خون تیزتر کرده بد جنگ را
...
1. فلیب دلاور به مکدونیا
در آن عصر بد حکم داری کیا
...
1. وزین روی اخواس در عیش و نوش
به سر برد در بابل و گه به شوش
...
1. بیاراست پس تاج الماس را
نشانید بر تخت ارزاس را
...
1. یکی مرد بد خودسر و بد کنش
که خواندند او را همی خود منش
...
1. دویم سال از شاهیش چون رسید
سکندر سپه سوی ایران کشید
...
1. چو از کار لیدی بپرداخت باز
به سیلیسیا رفت با برگ و ساز
...