1 اگرچه پس از آن دو فرمانروا شلمنصر و آتور از نینوا
2 که امروز خوانندشان سلم و تور بر ایران همی تاختندی ستور
3 ولی پهلوانان آن روزگار چو گرشسب و نیرم چو سام سوار
4 همان قارن و اکمن پیلتن دگر زال و مهراب لشکر شکن
1 چنین تابگاه گو کی نژاد ورا خواند دانا مگر کیقباد
2 که ارباس کرد مدی نام داشت به البرز کوه اندر آرام داشت
3 سپاهی زقوم مدی گرد کرد برآورد از شهر نینونه گرد
4 بله زیس که او بود بابل خدای بهر کار ارباس را رهنمای
1 دگرباره برخاست آشوب و جنگ در ایران زآتوریان بی درنگ
2 در آتوریا پادشاهی بد به جای زاولاد بلزیس بابل خدای
3 که خوانند بخت النصر نامشان زگیتی برآورده بد کامشان
4 بکشتند نوذر شه ماژ را گرفتند زملک دغوباژ را
1 پس آنگه مغان انجمن ساختند یکی شاه بر تخت بنشاختند
2 شه نوذران کش بدی نام توس هریدوت داناش خواند دیوس
3 بیامد به تخت مهی برنشست شهی بود با داد و دانش پرست
4 بر آراست آن کاویایی درفش اباکوس و پیلان و زرینه کفش
1 خنک آن فریبرز شاه مهان که باژش بدادند یکسر شهان
2 همه ملک ایران بدو شاد گشت به هر جای ویرانی آباد گشت
3 ز مصر و فلسطین و هاماوران فرستاده شد هدیه های گران
4 کیا لادن آن مرد باریو و بند که فردوسیش خوانده پولادوند
1 پسر بد مراو را یکی نامدار دلیر و هشیوار و خنجر گذار
2 مگر خود کی آرش بد آن نامور که بعد از فریبرز شد تاجور
3 به شهنامه خود نیز گوید همین فریبرز شد توس را جانشین
4 سپهدار توس آن کیانی درفش اباکوس و پیلان و زرینه کفش
1 چو از کار نینویه پرداخت شاه به لیدی کشانید یکسر سپاه
2 ابا آلیاد آن شه ساردیز گرفتند راه نبرد و ستیز
3 به شهنامه اولاد می خواندش سپهدار مازنداران داندش
4 به ساری شده ساردی مشتبهه همان رود ایرماغ و آب زره
1 ولی اژدها پور آن شهریار بسی بود استمگر و نابکار
2 در آن عصر میری زاکمینیان که کاوس خواندندی او را کیان
3 بر اهواز و بر پارس بد پادشا به پارزگراد اندرون داشت جا
4 ورا اژدها دختر خویش داد که او بد جهانجوی واکمین نژاد
1 زبار و بر خسروانی درخت پدیدار شد خسرو نیکبخت
2 که سیروس خواندندش یونانیان گوی کی نژادی چو شیر ژیان
3 بدانگه که سیروس فرخ نهاد همی خواست از مادر خویش زاد
4 یکی خواب ناخوش بدید اسپدان که لرزید اندر تنش استخوان
1 چو نامه به سیروس فرخ رسید سپاهی سوی اکبتان برکشید
2 به یک حمله کرد اژدها را اسیر سپاه مدی شد زآورد سیر
3 نیا را به استرخ در جای داد شب و روز او را همی داشت شاد
4 کی آرش که بد نامور خال شه به هر کار می جست اقبال شه