این از ادیب الممالک فراهانی دیوان اشعار 49
1. این لیموئی که تحفه انان شد
شیرین و لطیف و تازه همچون جان شد
1. این لیموئی که تحفه انان شد
شیرین و لطیف و تازه همچون جان شد
1. ای دوست بنه شرح غم دلتنگی
آغاز نما حکایت یکرنگی
1. این میوه که با روی تو همرنگستی
درمان دل عاشق دل تنگستی
1. ای قد تو در گلشن جان نخل امید
خطت چو بنفشه ای که در باغ دمید
1. ای آنکه ترا پنجه شیری باشد
در جنگ غمت ساز دلیری باشد
1. ای دوست ز رخ بدیدگان نورم ده
وز غبغب خود شربت کافورم ده
1. ای آنکه دلم ز عشق شیدا سازی
انگور دهی باده تمنا سازی
1. ای دوست اگر اهل وفا خواهی شد
وز مردم اخلاص و صفا خواهی شد
1. ترسم که ازین محبت پنهانی
در کوچه رسوا زدگانم خواهی
1. یک شیشه گلاب ارمغان دادم من
ای آنکه ز بندگیت آزادم من
1. ای آنکه بعشق در دو عالم سمری
وز هر دو جهان بچشم من خوبتری