1 گز در بر آن جان جهان تحفه برم یعنی که اگر شبی نیائی ببرم
2 من وصلت را به عالمی نفروشم هجرانت را گزی بگوزی نخرم
1 ای مست لب چون شکرت دختر رز در عرصه عشق کرده آهنگ رجز
2 آنکس که شبی یک گره و بهر نخورد هرگز نکند تاب فرو بردن گز
1 چون نقل من دلشده زار حزین شد نقل مجالس بر شاه و مسکین
2 در نزد تو من روانه کردم نقلی تا کام تو نیز باشد از من شیرین
1 ای آنکه یگانه در کمال و عقلی دادی ز برای دوستانت نقلی
2 من بوسه طلب کردم و تو نقل دهی ای دایه لافقیر صاحب نقلی
1 ای برده گرو عارضت از قرص قمر این قرص بگیر و در صفاتش بنگر
2 چون روی تو قرص و چون دلت سخت بود مانند لبت چاشنی آرد به شکر
1 آن قرص که داده بودی ای کبک خرام بردم به زبان همچو شکر بر بادام
2 چون طعم لب تو اندر او دانستم آنقدر مکیدمش که شد آب تمام
1 ای دوست ببین بنده چه کاری کرده در دشت شکار آشکاری کرده
2 دادم ز برایت که بداند همه کس امروز شکار تو شکاری کرده
1 ای شیر رمیده ز آهوان مستت تیری که زدی بران شکار از دستت
2 گر تیر نگاه بد فدای نگهت ور تیر خدنگ بد بنازم شستت
1 ای آنکه دل عاشق گریان شما چون بره و مرغ گشته بریان شما
2 این بره به جای من وکالت دارد کز صدق و صفا شود به قربان شما
1 ای غمزه تو چو گرگ و چشم تو چو میش میشت نکند ز چنگ گرگان تشویش
2 این بره چو گوسفند اسمعیل است کامد به خلیل فدیه کودک خویش