1 بر دل ز غم رقیب رشکی دارم وز دیده روان سیل سرشکی دارم
2 لرزم ز فراق زلف مشکینت چو بید زین است که تحفه بیدمشکی دارم
1 زین تازه قبا که دست رنج مه ماست پیراهن دشمن به تن از غصه قباست
2 گیریم به چابکی و خوبی او را مانند قبای صحت اندر تن راست
1 بردیم بر دوست نثار از یک گل هستیم اگر چه شرمسار از یک گل
2 آن یار چو آتش است و آتش چو گرفت در صد خرمن زند شرار از یک گل
1 ای یار عزیز و عاشق قدرشناس سوی تو روانه کردم این دسته یاس
2 از سیرت ناس بر حذر باش و بخوان هنگام فراق دوستان سوره ناس
1 روبنده ز من بگیر گر می شنوی از خلق بپوش چهره هر جا که روی
2 دل گفته بپوش رخ ز کوته نظران ترسیده که مشتبه به خورشید شوی
1 انگشتر التفاتی ایدوست رسید ایزد نکند از تو مرا قطع امید
2 انگشت رضا به چشم و جانم بنهاد در حلقه بندگی شدم چون خورشید
1 ای آنکه دلت ز هجر غمناک شده وز دست دلت ناله بر افلاک شده
2 با این سوزن بدوزم انشاء الله آن جامه که از دست غمت چاک شده
1 ای آنکه باقلیم وفا سرداری همواره خمار عشق در سر داری
2 هر چند که شرط عاشقی پاداریست از بهر تو دوختم من این سرداری
1 ترسم که ازین محبت پنهانی در کوچه رسوا زدگانم خواهی
2 خرمای تو می خورم ولی می ترسم از خرمائی کلیچه ام بستانی
1 ای آنکه به هجران تو از جان سیرم وز دوری رویت از جهان دلگیرم
2 از غیر تو دست بنده دستم بربست وز مهر تو خلخال بپا زنجیرم