15 اثر از قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی

1 ای مولد فرخنده دارای جهاندار امسال فراز آمده ای خوب تر از پار

2 خوب آمدی و فرخ و فرخنده و نیکو شاد آمدی و خرم و زیبا و بهنجار

3 هر سال تو از سال دگر خوب تر آیی امسال به از پاری چون پار ز پیرار

4 روزی که تو آیی برود انده دلها یارب که تو در دهر همی آیی بسیار

1 به حق تاج فلک سای شاه مهر سریر به جود حضرت اقدس به اقتدار وزیر

2 به لطف و مرحمت و جود خان حاکم راد به بندگان سرایش که در زمانه امیر

3 که سوختم ز ستمهای دشمنان دغل به جان رسیدم از سعی مفسدان شریر

4 دو دشمن است مرا و ایندو دانشست و نسب که گشته یاس از ایشان مرا گریبان گیر

1 چو مرد بست بفرمان کردگار کمر هرآنچه خواهد او را عطا کند داور

2 بمال و بخت و جوانی و زور غره مشو که ناتوانی در پنجه قضا و قدر

3 که می بخواهد روزی ترا بخواب کند چو مست خفتی بربایدت کلاه از سر

4 برادرانی کز یک دگر جدا نشوند محال باشد جز فرقدان و دو پیکر

1 تا کی ای شاعر سخن پرداز می کنی وصف دلبران طراز

2 دفتری پر کنی ز موهومات که منم شاعر سخن پرداز

3 ذم ممدوح گه کنی ز غرض مدح مذموم گه کنی از آز

4 می زنی لاف گاهی از عرفان وز حقیقت سخن کنی و مجاز

1 هژیر و نغز و خوش ای باد نوبهار بوز که دیرگاه براه تو مانده دختر رز

2 پرند سبز بگلبن بپوش تا ما نیز ز یادگار خزان برکنیم جامه خز

3 بیا که رایت کیخسرو بهار رسید گذشت نوبت افراسیاب و گرسیوز

4 بشد سپاه زمستان ز جیش فروردین چنانکه باز نگردد چو قارظان عنز

1 می طهور نیاید مرا بکار امروز که باده خورده ام از دست آن نگار امروز

2 بجای برف هما گو پراکند الماس که بزم ما زرخ دوست شد بهار امروز

3 بپشت گاو نهادند رخت زهد و شدند سبوکشان بخر خویشتن سوار امروز

4 ز فرقت رمضان خونگریست دیده بط چنانکه بربط نالیده زارزار امروز

1 در صف بستان نسیم گشت مهندس شمع برافروخت از شکوفه بمجلس

2 راغ پر از نافه شد ز طره سنبل باغ پر از فتنه شد ز دیده نرگس

3 آن چو نگاری فکنده طره مفتول وین چو غزالی گشوده دیده ناعس

4 در صف بستان نبشت لاله «نعمان » «منذر» دی را صحیفه «متلمس »

1 مه من که خورشید گردون غلامش بگل پای سرو اندرون از خرامش

2 دو ابروی پیوسته اش با دو عارض دو ماه نواست و دو بدر تمامش

3 دل از سنگ سازد تن از سیم سازد که سنگ رخام است در سیم خامش

4 کسی که ز لعلش چشد آب حیوان اگر درکشد باده بادا حرامش

1 چو زد تکیه بر تخت سلطان دانش به فرهنگ شد بسته پیمان دانش

2 ز شرق هنر تافت خورشید دولت برآمد در حکمت از کان دانش

3 به هنجار سیارگان گشت روشن چراغ هدایت در ایوان دانش

4 ز بند ستم جان کیخسرو دین رها شد به تعلیم پیران دانش

1 ای بسته پس طاعت یزدان کمر خویش تا ساخته کار دو جهان از هنر خویش

2 حاجت بمه و مهر و سپهرت نبود زانک روشن شده چرخ تو ز شمس و قمر خویش

3 همواره ره داد بپیمایی از یراک چشم تو بود بر کرم دادگر خویش

4 بخشیده مظفر ملکت رایت منصور هم داده خدا بر تو لوای ظفر خویش

ادیب الممالک فراهانی

15 اثر از قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی