15 اثر از قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی

1 گفتم تو کیستی کاین احسان به من نمودی گفتا به ذات پاکم حق باصر است و اعرف

2 گفتم تو پیر عشقی ای شیخ پاکدامن گفتا تو طفل راهی ای کودک مزلف

3 گفتم جلال دینی گفتا جلال یزدان گفتم که دین ز یزدان باشد مگر مؤلف

4 گفتم که دین احمد با نور پاک یزدان نبود مؤلف اما دایم بود مردف

1 در کاروان نواخت درای آهنگ شب برکشید پرده نیلی رنگ

2 عوا دلیل ره شد تا شعری سازد درون خیمه شب آهنگ

3 خورشید در ترازو شد پنهان بی آنکه هیچ سنجد از او جو سنگ

4 شد با نقوش زر تن و روی چرخ آراسته چو کارگه ارژنگ

1 مرا وزارت عدلیه از نخستین بار ندید قابل شفقت نخواند لایق کار

2 چرا که فاقد هر شرط و جامع هر خلف بدم که آدمیم من نه گرگ آدم خوار

3 وزیر عدلیه از آدمی نفور بود چنانکه آدمی از او کند بدشت فرار

4 نه پارتی بدم او را من و نه حامل سیم نه بی حمیت و بیشرم بودم و غدار

1 چو شه به دامن جادو و جنبل آرد چنگ همی‌گریزد از او مردمی به صد فرسنگ

2 کدام جنبل و جادو نماید آن آثار که آید از قلم و رأی مرد با فرهنگ

3 دریده شد دل مرد آن شیر گیر و ز جهل همی نگارد افسون بچرم گرگ و پلنگ

4 دلش مسخر دیو است و از تهی مغزی همی کند پی تسخیر دیو و دد آهنگ

1 مرا بخانه درون کودکی بسن دو سال بود خجسته و فرخ رخ و بدیع جمال

2 دو هفته ماهی کاندر دو سالگی او را ز روی و ابرو باشد دو بدر با دو هلال

3 بعهد مهد رخش را دو لعل عیسی دم نوشته زایت آتافی الکتاب مثال

4 ز نام عیسی مریم ورا ستوده لقب ز دست موسی عمران ورا خجسته جمال

1 که ای سفینه دستت خزینه آمال که ای صفیحه تیغت صحیفه آجال

2 در آن بساط همایون که صدر بار توئی فلک نشاند خورشید را بصف نعال

3 برای طوق حسام تو خور بشکل نگین برای نعل سمند تو مه بشکل هلال

4 ز رشک تیغ کجت چشم مهر جسته رمد ز نقطه قلمت روی ماه یافته خال

1 چو شد بردالعجوز از چرخ نازل زمستان دست سردی داشت بر دل

2 نهاد آن دست را بر سینه خاک چو اندر سینه ترکان حمایل

3 برات عاشقان بنوشت بر یخ ازیرا خسته اند از سعی باطل

4 حکایت کرد نز افسانه با من مر آن دهقان دانشمند فاضل

1 از عدل خویش قائمه ای ساخت ذوالجلال قائم اساس عدل بر آن نامش اعتدال

2 چون کرسی وجود بر آن پایه قائمست شد ایمن از زوال و فنا ملک لایزال

3 روح ستوده راست بر این پایه اتکاء عقل خجسته راست بر این پایه اتکال

4 بنواخت نفس ملهمه در این ستون سرود گسترد مطمئنه بر این طاق پر و بال

1 مرا سیر سپهر از روز اول ز آرام و سکون دارد معطل

2 رساند گه ز پایان سوی بالا کشاند گه ز اعلا سوی اسفل

3 قضا زهری است در جامم مهیا بلا امری است بر عیشم محول

4 یکی بر سوزش جانم مواظب یکی برشورش عیشم موکل

1 خدای جل جلاله برای اسمعیل ز باغ خلد فرستاد فدیه سوی خلیل

2 ولی ببار ولیعهد شه که طعنه زند بباغ خلد و صبا اندر او چو جبرائیل

3 مرا فرستاد ایزد برای قربانی بخاکپای، که هستم سلیل اسماعیل

4 خدایگانا شاها منم که جان و تنم ببار تست فدا و براه تست سبیل

ادیب الممالک فراهانی

15 اثر از قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی