به چراگاه از ادیب الممالک فراهانی قصیده 104
1. به چراگاه چو در شد سپه انجم
کوفتندی بسر سبزه غزالان سم
...
1. به چراگاه چو در شد سپه انجم
کوفتندی بسر سبزه غزالان سم
...
1. بسی جستم نشان از اسم اعظم
که بد نقش نگین خاتم جم
...
1. مرد چو باشد بوقت کار هراسان
مشکل گردد و را بدیده هر آسان
...
1. برآمد بامدادان مهر روشن
به پهنای فلک گسترد دامن
...
1. مردی بر آن سزد که کند عزم را متین
نه روز و شب نیوشد بر چنگ را متین
...
1. خرد پیر گفته بود که من
نکنم در سیاق شعر سخن
...
1. وقتی پسرم عیسی را که آنوقت دو سال و دو ماه از سنش گذشته بود از جانب کارگذاران حضرت اقدس ولینعمت روحی فدا خلعت استیفاء بدادند در پاداش چاکری من زیرا که کودک مهد که زبان پدر و مادر نیک نیاموخته استیفاء و دبیری هیچ نداند که چیست و بزرگان کار شگرف بنااهلان و خوردان ندهند مگر در جبلت وی استعدادی نگرند یا حقوق خدمت پدرانش را از ذمت عالی ادا کنند چون وزارت دیوان رسائل خاصه سرکاری و ریاست دارالانشاء در این وقت که بیست و پنجم صفر یکهزار و سیصد و هشت بود بر عهده جناب دبیرالسلطنه میرزا فضل الله خان طباطبائی مفوض میبود و آنجناب را با من محبتی فراوان مشاهده میشد باین ابیات او را ستایش کرده مطلع آنرا ترجمه این بیت تازی قرار دادم که گفته اندبیت
...
1. روز یکشنبه دویم ماه ربیع الثانی سال یکهزار و سیصد و هشت بود که خدایگانم با همراهان چون جناب اجل ساعدالملک و نواب والانصرة الدوله و خانبابا خان قاجار و دیگران که هم بشمار بزرگان میرفتند در ارومی بخانه امیرالامرای آن سامان بمهمان آمدند و آن مرد کسی است که در نزد شاهنشاه اسلامیان پناه خلدالله ملکه و دولته آبروئی فراوان دارد و روزگار جوانی را در سایه درخت دولت بپیری رسانیده و بنام و لقب ویرا آقاخان امیر تومان خواندندی و در این روز میزبانی بسزا کرده چندان خوان خورش بیاراست که آنهمه بخوردند و هنوز بسا خوانهای بزرگ که همچنان برجای مانده بود پس از آنکه خوردنی برداشتند خدایگان ایده الله تعالی ببازی شطرنج پرداخت و من در گوشه بسرودن این ابیات مشغول شدم و مسوده آن را در آن حضرت برخواندم تا دوستانم برشکفتند و دشمنانم بشگیفتند. و آن این است
...
1. همی بداد زر و گنج سیم وی بخرید
که سیم ساده گران بود و زر ناب ارزان
...
1. وقت خروش خروس و بانک مؤذن
چون صف سیاره شد درون مواطن
...
1. ای خزیده درین سرای کهن
وی دمیده چو گل درون چمن
...