به نوروز از ادیب الممالک فراهانی قصیده 126
1. به نوروز از نسیم عنبرین بو
شده مشکین برو دامان مشکو
...
1. به نوروز از نسیم عنبرین بو
شده مشکین برو دامان مشکو
...
1. آفتاب آمد سریر آسمان را پادشاه
اختران همچون سپاهند و سپهسالار ماه
...
1. باد نوروزی ز روی گل نقاب انداخته
زلف سنبل را همی در پیچ و تاب انداخته
...
1. تا ساقی میخوارگان، در جام صهبا ریخته
خون دل خم در قدح از چشم مینا ریخته
...
1. ای بر کمر زنار سان زلف چلیپا ریخته
لعل لب جان پرورت خون مسیحا ریخته
...
1. آمد به صد شوخی ز در ترکی که خونها ریخته
خون دل یک شهر را چشمش به تنها ریخته
...
1. تا میر خون دشمنان بر خاک هیجا ریخته
مریخ را از هیبتش در زهره صفرا ریخته
...
1. در خراسان میرزا صدرای نجدالسلطنه
کرده بیدادی که اندر گله گرگ گرسنه
...
1. هر که می بینی تو برگرد وزیر داخله
دستک دزد است و در ظاهر شریک قافله
...
1. نگار من تن سیمین خود برخت سیاه
چنان نهفته که در تیره شب چهارده ماه
...
1. مرا بروز غدیر آن پریوش دلخواه
چشاند شربتی از جام وال من والاه
...
1. تبارک الله از این نغزنامه دلخواه
که بر کمال نگارنده شاهد است و گواه
...