15 اثر از قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی

روز یکشنبه دویم ماه ربیع الثانی سال یکهزار و سیصد و هشت بود که خدایگانم با همراهان چون جناب اجل ساعدالملک و نواب والانصرة الدوله و خانبابا خان قاجار و دیگران که هم بشمار بزرگان میرفتند در ارومی بخانه امیرالامرای آن سامان بمهمان آمدند و آن مرد کسی است که در نزد شاهنشاه اسلامیان پناه خلدالله ملکه و دولته آبروئی فراوان دارد و روزگار جوانی را در سایه درخت دولت بپیری رسانیده و بنام و لقب ویرا آقاخان امیر تومان خواندندی و در این روز میزبانی بسزا کرده چندان خوان خورش بیاراست که آنهمه بخوردند و هنوز بسا خوانهای بزرگ که همچنان برجای مانده بود پس از آنکه خوردنی برداشتند خدایگان ایده الله تعالی ببازی شطرنج پرداخت و من در گوشه بسرودن این ابیات مشغول شدم و مسوده آن را در آن حضرت برخواندم تا دوستانم برشکفتند و دشمنانم بشگیفتند. و آن این است ,

2 هزار باغ بدیدم من و هزار چمن کز آن گشایش و نزهت نیافت خاطر من

3 بسی بگشتم خاک ری و دیار عراق نیارمید دلم کو رمیده بد ز وطن

4 غریب بودن من در وطن شگفت نه زانک غریب تر ز من آمد شعیب در مدین

1 همی بداد زر و گنج سیم وی بخرید که سیم ساده گران بود و زر ناب ارزان

2 بسان روح روانش کشید اندر بر ز ملک روم شد اندر صف حجاز روان

3 نخست خواست که آهن دلی کند لیکن بکوفت با زر، آن، سیم ساده بر سندان

4 ز بیم آنکه ملامت همی کنند قریش ورا بخویش پسر خواند و برد در ایوان

1 وقت خروش خروس و بانک مؤذن چون صف سیاره شد درون مواطن

2 گفتی سالار مور گفته به موران ایتهاالنمل ادخلوا بمساکن

3 گشت بگاه سپیده دم شد شب تاریک پیری تیره رخ و سپیدمحاسن

4 دمبدم آن سنبلش سپید همی شد تا همه تن شد سپید ظاهر و بین

1 ای خزیده درین سرای کهن وی دمیده چو گل درون چمن

2 نکته ای گویمت که گر شنوی شادمانی بجان و زنده بتن

3 آدمی را چو هفت مهر بدل نبود کم شمار از اهریمن

4 مهر ناموس و زندگانی و دین عزت و خاندان و مال و وطن

1 ببال ای تخت افریدون بناز ای تاج نوشروان که آمد شه درون کاخ و تابد مه بشادروان

2 بگشت اندر شود دهقان و آرد آب اندر جو بباغ اندر شود رزبان و کارد سرو در بستان

3 سپهر پیر بر شاه جوان زودا که بسپارد نگین و رایت شاپور و تخت و افسر ساسان

4 سحر در نامه «شوری » چنین خواندم بتوقیعی که والا حضرتش فرمود بر فرماندهان اعلان

1 ای مانده دیر در سفر و دور از وطن وز دوری تو گشته سته جان مرد و زن

2 ای همچو ماه گرد زمین گشته ره سپر وی همچو مهر سوی فلک بوده کام زن

3 خاک عرب ز بوی تو با نکهت بهار دشت ختا ز خوی تو پر نافه ختن

4 اندر فرنگ رانده ثنای تو هوشمند در چین درود خوانده بروی تو برهمن

1 بماند نام کسان از دو چیز جاویدان یکی ز وسعت خاطر یکی ز لطف زبان

2 گر از بلندی همت نشان ز مرد نماند نماند ایچ نشان از بلندی ایوان

3 سرای دولت ویران شود ز دور فلک سرای همت تا حشر ماند آبادان

4 مگر نبینی فرخنده سیف دین خان را بماند تا به ابد نام نیک از احسان

1 طهماسب خداوند راستین داردیم و کان در دو آستین

2 دریا ز یسارش برد یسار گردون بیمینش خورد یمین

3 خوانده است مؤید بدولتش دارای جهان شهریار دین

4 زیرا که خیام جلال را حبلی است ز تایید او متین

1 فغان ز گردش این چرخ کوژپشت کهن سپهر کژ حرکات و ستاره ی ریمن

2 سپهر باشد مانند باغی از ازهار ستاره تابد همچون چراغی از روزن

3 نه کس درین باغ آرد شمیم گل بمشام نه زین چراغ یکی خانه در جهان روشن

4 زمانه ما را چون گاو بسته بر گردون ازین ره است که بنهاده یوغ بر گردن

1 به ایران از اروپا گشت روشن چراغ تربیت شمع تمدن

2 غزالان بیختند از ناف نافه پلنگان ریخته خون‌ها ز ناخن

3 دبیران چون غزالان با تبختر وزیران چون پلنگان با تفرعن

4 یکی دل می‌برد بهر تمتع یکی سر می‌برد بهر تفنن

آثار ادیب الممالک فراهانی

15 اثر از قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی