1 برآمد بانک یا بشری بگردون که اینک چار چیز از فر بیچون
2 بدارالملک سالار خراسان بهم توأم شدند از پرده بیرون
3 کتاب رحمت و چتر سعادت بهار نغز و تشریف همایون
4 یکی لامع چو مهر از چرخ روشن دوم طالع چو ماه از سطح گردون
1 دو ماه چارده امشب بطالع میمون طلوع کرد بما هر دو میمنت مقرون
2 دو ماه عالمگیر منور مسعود دو ماه عالمتاب مبارک میمون
3 یکی دمیده همایون ز مشرق دولت یکی چمیده همیدون ز مطلع گردون
4 ولی میانه این هر دو فرق بسیار است که این بکاهد و آن دیگری است روزافزون
1 بگشود باغبان در فردوس در چمن کردند بلبلان همه در باغ انجمن
2 باد صبا شقایق و گل را همی فشاند گه مشک سده گاه زر خرده در دهن
3 گفتی بفرودین سوی بستان سپیده دم آورده کاروان ختا نافه ختن
4 بگشود چین و پرده بیکسو فکند باد از گیسوی بنفشه و از چهره سمن
1 از دو چشمم آب یکسر گشته جاری خون ز یکسو دست و پایم بسته دین از یکطرف قانون ز یکسو
2 قامتم را کوژ دارد خون دل از دیده بارد آن قد موزون ز سوئی و آن رخ گلگون ز یکسو
3 بسته عهد اتفاق اندر پی تاراج دلها غمزه جانان ز سوئی گردش گردون ز یکسو
4 دست و پیمان داده با هم بر سر ویرانی ما اختر کجرو ز سوئی طالع وارون ز یکسو
1 ز اصل پاک و نژاد بلند و طبع نکو بدی نزاید چونانکه نیکی از بدخو
2 هزار مرتبه گر قند را بجوشانی لطیف گردد و افزون شود حلاوت او
3 ولی درخت مغیلان ترنجبین ندهد گرش چشانی از کوثر آب در مینو
4 کراگهر نبود خاصیت نمی بخشد گر آستینش آکنده سازی از لؤلو
1 به نوروز از نسیم عنبرین بو شده مشکین برو دامان مشکو
2 دمیده بر لب جو سبزه و گل کمر بسته ببستان سرو و ناژو
3 چراغان کرده اندر باغ لاله نگونسار آمده از شاخ لیمو
4 چو اندر گنبد پیروزه قندیل بچوگان زمرد آتشین کو
1 آفتاب آمد سریر آسمان را پادشاه اختران همچون سپاهند و سپهسالار ماه
2 ماه اگر در شب نتابد کس ز نور اختران کی تواند ساخت محفل کی تواند جست راه
3 گفت تهمورث که باشد شه شاهینی قوی شهپرش میدان سپهسالار و چنگالش سپاه
4 نیز باشد ملک چون کشتی سپاهش بادبان ناخدا آمد در این کشتی سپهسالار شاه
1 باد نوروزی ز روی گل نقاب انداخته زلف سنبل را همی در پیچ و تاب انداخته
2 در رکاب فرودین بر رغم اسفندار مذ خون سرما را همی اندر رکاب انداخته
3 سایه سرو جوان بر طرف باغ و جویبار نیکویها کرده است اما اندر آب انداخته
4 تا شقایق باده اندر ساغر گلرنگ ریخت نرگس مخمور را مست و خراب انداخته
1 تا ساقی میخوارگان، در جام صهبا ریخته خون دل خم در قدح از چشم مینا ریخته
2 در سینه ی سیم سپید آکنده زر جعفری در دیده ی الماس تر یاقوت حمرا ریخته
3 این باده را ترکی عجب در ماه شعبان و رجب افشرده از حلق عنب در خم ترسا ریخته
4 آید حبابش در نظر مانند مروارید تر بر سطحی از لعل و گهر بهر تماشا ریخته
1 ای بر کمر زنار سان زلف چلیپا ریخته لعل لب جان پرورت خون مسیحا ریخته
2 من در پی نوش لبت جان و دل و دین باختم گردون نثار غبغبت عقد ثریا ریخته
3 رویت ز جنت آیه ای مویت ز شب پیرایه ای بر صبح رویت سایه ای از شام یلدا ریخته
4 از برگ گل سیمین برت از مشک اذفر افسرت ایزد تعالی پیکرت از در بیضا ریخته