ببال ای تخت از ادیب الممالک فراهانی قصیده 115
1. ببال ای تخت افریدون بناز ای تاج نوشروان
که آمد شه درون کاخ و تابد مه بشادروان
...
1. ببال ای تخت افریدون بناز ای تاج نوشروان
که آمد شه درون کاخ و تابد مه بشادروان
...
1. ای مانده دیر در سفر و دور از وطن
وز دوری تو گشته سته جان مرد و زن
...
1. بماند نام کسان از دو چیز جاویدان
یکی ز وسعت خاطر یکی ز لطف زبان
...
1. طهماسب خداوند راستین
داردیم و کان در دو آستین
...
1. فغان ز گردش این چرخ کوژپشت کهن
سپهر کژ حرکات و ستاره ی ریمن
...
1. به ایران از اروپا گشت روشن
چراغ تربیت شمع تمدن
...
1. برآمد بانک یا بشری بگردون
که اینک چار چیز از فر بیچون
...
1. دو ماه چارده امشب بطالع میمون
طلوع کرد بما هر دو میمنت مقرون
...
1. بگشود باغبان در فردوس در چمن
کردند بلبلان همه در باغ انجمن
...
1. از دو چشمم آب یکسر گشته جاری خون ز یکسو
دست و پایم بسته دین از یکطرف قانون ز یکسو
...
1. ز اصل پاک و نژاد بلند و طبع نکو
بدی نزاید چونانکه نیکی از بدخو
...