1 ای عنبرین فضای صفاهان ز من درود بر خاک مشکبیز تو و آب زنده رود
2 بر ریگهای پر در و یاقوت و بهرمان بر خاکهای پر گل و نسرین و آبرود
3 بر آن ستوده کاخ سلاطین که دیرگاه قیصر بطوع بر درشان روی و جبهه سود
4 بر آن مرو جان شریعت که از خدای گوئی همیشه وحی برایشان رسد فرود
1 جهان جوان شد و عمر دوباره باز آورد بروی بهمن و اسفند در فراز آورد
2 رسید عید همایون و باد فروردین دوباره شاخ سمن را باهتزاز آورد
3 عروس شاخ که او را شد است نامیه شوی بحجله رفت و صبا را به پیشباز آورد
4 ز لعل و بسد و مرجان گرفت کابین لیک ز عود و غالیه و مشک تر جهاز آورد
1 ز بسکه از دل مردم همی برآید دود سیه شده است رخ مه بر آسمان کبود
2 ازین وزیر که شاه اختیار کرده نهاد اساس سلطنتش از فراز رو بفرود
3 صلاح و تقوی بستند بار ازین سامان امان و راحت کردند ازین جهان بدرود
4 سلاح لشکریان گشته آه آتشبار متاع کشوریان گشته اشک خون آلود
1 مژده ای دل که ز ره قافله داد آمد نایب السلطنه با داد خدا داد آمد
2 بحر علم آمد و از گوهر تابان زد موج کوه عزم آمد و با پنجه پولاد آمد
3 ناصرالملک ابوالقاسم مسعود ز راه با رخی خوب و تنی پاک و دلی شاد آمد
4 آمد اندر مه دی با نفس فروردین چون گل و میوه که اندر مه خرداد آمد
1 رؤس دولت، شیوخ ملت، ببازی ایران، خراب گردید درین حوادث، برین مصیبت درون خارا، کباب گردید
2 شده پریشان، دو زلف سنبل، همی زند چاک، بپیرهن گل وثاق قمری، سرای بلبل، مقام جغد و غراب گردید
3 همای دولت، از آشیانه، فتاده در دام، بطمع دانه چرا نیاید، عدو بخانه، که پاسبان مست خواب گردید
4 بگو بجمشید، بنال با درد که گلشنت را فلک خزان کرد بگو بدارا، ز مصر برگرد که نیل همت، سراب گردید
1 شکست دستی کز خامه بس نگار آورد نگارها ز سر کلک زرنگار آورد
2 شکست دستی کاندر پرند روم و طراز هزار سحر مبین، هر دم آشکار آورد
3 شکست دستی کز شاهدان حجله طبع بت بهار در ایوان نوبهار آورد
4 شکست دستی کاندر سخن ید بیضا پی شکستن فرعونیان بکار آورد
1 دوش خواندم در کتابی کز در اندرز و پند گفت با منصور عباسی حکیمی ارجمند
2 ای که خوانی خویش را قائم مقام مصطفی گر خلیفه احمدی از کار احمد گیر پند
3 داشت خیرالمرسلین چوبی چو چوپانان بدست زانکه او بر خلق چوپان بود و مردم گوسپند
4 جبرئیل از حق پیام آورد بروی کای رسول تو دوای هر علیلی داروی هر دردمند
1 برادران بجهان اعتمادکی شاید که می بکاهد شادی و غم بیفزاید
2 زمین عمارت خاکست پی نهاده بر آب بنای خاک چو بر آب شد کجا پاید
3 بقا ز نام طلب نی ز عمر تا نشوی نظیر آنکه بگز ماهتاب پیماید
4 بر این ودیعه که بخشدت آسمان کبود مبند دل که شبی این ودیعه برباید
1 دوش از برای خدمت خان عزیز راد سوی عزیز باد براندم به قلب شاد
2 ماندم دو شب در آنجا یارب تو آگهی بر من در آن زمین چه خوشیها که روی داد
3 خرم صباح بود مرا شادمان مسا فیروز همچو بهمن و فرخ چو کیقباد
4 بعد از دو روز خواستم از بارگاه او تابم عنان بخدمت سلطان پاک زاد
1 چو شاه دانا دارد وزیر دانشمند سر ستاره و ماه آیدش بخم کمند
2 چو طغرلیست ملک، کش وزیر بال و پرست همی بپرداز این پر بر آسمان بلند
3 من اینکلام بتحقیق و تجربت رانم وگر نداری باور بتاج شه سوگند
4 که چار چیز ملک را بملک چیره کند همش بدارد دور از هزار گونه گزند