برادران بجهان از ادیب الممالک فراهانی قصیده 58
1. برادران بجهان اعتمادکی شاید
که می بکاهد شادی و غم بیفزاید
...
1. برادران بجهان اعتمادکی شاید
که می بکاهد شادی و غم بیفزاید
...
1. دوش از برای خدمت خان عزیز راد
سوی عزیز باد براندم به قلب شاد
...
1. چو شاه دانا دارد وزیر دانشمند
سر ستاره و ماه آیدش بخم کمند
...
1. ایا نسیم سحر پا بنه بتارک فرقد
ببوس درگه موسی بن جعفر بن محمد
...
1. جای آن دارد که گردون اندرین غم خون ببارد
لیک بر تخت همایون شه نو چون ببارد
...
1. شاه از تبار خویش وزیر اختیار کرد
وین اختیار نیک، شه بخت یار کرد
...
1. چو بخت خفت و قضا چیره تیره شد اختر
زبون و زرد شود آب فضل و برگ هنر
...
1. از این مقدمه ز آن پس که یافت آگاهی
جناب نزهت افندی ستوده شهبندر
...
1. چو بی وجود خداوندگار آسایش
حرم بود بخرد و بزرگ این کشور
...
1. کمال مرد بفضل است و مردمی و هنر
بویژه آنکه مر او را بود نژاد و گهر
...
1. دانا کبود بنزد مردم هشیار
آنکه به بیهوده هیچ می نکند کار
...