15 اثر از قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی

1 خجسته بادا بر آفتاب کشور جود صباح فرخ میلاد بهترین مولود

2 در این همایون جشن و در این مبارک عید نشاط باید بر رغم دشمنان حسود

3 خجسته اکنون کز دهر یافتم مقصد بویژه اینک کز چرخ یافتم مقصود

4 چکاوه خواند تکبیر و فاخته تسبیح صنوبران بقیامند و نوگلان بقعود

روز دوشنبه دهم شعبان بود از سال هزار و سیصد و هشت که مطابق آمد با اول فروردین ماه جلالی و نوروز پارسیان که ملوک و رعیت ایران را بزرگترین جشنی بشمار آید. قضا را در این روز خانگیانم همه در بستر بودند و چنانم دل به بیم اندر بود که البته سخن گفتن نتوانستمی تا چه رسد که شعری گویم و از این روی در بار عام که همگی خواجه تاشانم در صف بودند جایگاهم تهی ماند. بناگاه از جانب خداوندم امیر نظام ایده الله تعالی بمن رسانیدند که خواجه بزرگ میفرماید آنجا که شاعران و دبیران ایستاده اند امیری را نمی بینم با اینکه در همه جشنی مداحی او را بفال نیکو گرفته ایم البته باید فریضه خود از گردن بگذارد و این مقام منیع بدیگر شاعران نسپارد. چون این شنیدم دلم بجای آمد و بهر گونه بود این ابیات بهم بسته براه آمدم و در آن هنگام رسیدم که نوبت شاعران گذشته و دستان سرایان و مغنیان سرود خود را بدستان همی خواندند با این همه من چکامه خود را با اجازت آن خداوند بی مثل و مانند فرو خواندم و حضرتش گوش فرا میداد و بهر بیت تحسین میفرمود تا بنهایت رسید. اما از آنجا که من برخلاف رویت دیگر شاعران که در این عصر داعیه دارند در یک قافیه و روی بستن دال و ذال یا معروف و مجهول را بصواب نمیدانم برخی حاشیه نشینان معانی الفاظ مرا ندانسته در یکدیگر همی نگریستند و یکی از متشاعران که بامنش در نهان رشکی بود فرصت بدست کرده بزبان آورد که ما رنجها بردیم تا رویت پیشینیان را چون فرخی و رودکی و عنصری و منوچهری درین عهد منسوخ کردیم و اسلوبی شیرین که بعباراتی سهل آراسته آید در پیش فرا نهادیم تا عالم و عامی را پسند آید و معانی آنرا همه کس فهم کند. ,

اما این شاعر عراقی که برگزیده خداوند است و خود را ادیب و متکلم داند چندان بلغات مشکله و الفاظ متنافره سخن گوید که پنداری اکنون از شکم ترکستانیان بیرون آمده است. من پاس انجمن خداوندی را بدین گونه تعنت پرخاش نکردم و پاسخ وی را بخاموشی همی دادم که در مجلس خداوندان بیرون ز ادب سخن نبایستی گفت دیگری گفتا که بگمان من این مردک طاعن راست همی گوید و او میخواست که آتش او را برافروزد تا مرا بجوشاند و خود به تماشا محظوظ شود و نمیدانست که در انجمن خداوندم این کار عاقبتش وخیم دارد هر چند از آن شرم و بزرگی که به جبلت دارد در ساعت کظم غیظ خواهد فرمود ولی خاتمه را باید در نگریست با اینهمه آن شاعرک خام بفریب او مغرور شده رشته سخن را درازی میداد تا خداوندم سخنی در پیش آورد که وی خاموش بماند روز دیگر همین ابیات را در حضرت شاهنشاهزاده بزرگ روحی فداه فرو خواندم و مرآنحضرت را پسندیده افتاد مرا جایزه نیکو بخشید و ابیات این است که در این صفحه مرقوم آید. ,

3 چو جبهه و دورخ آن پری به فال سعید مرا بماهی ایزد عطا نموده سه عید

4 کسان بسالش تجدید فال عید کنند مرا بماهی اندر سه عید شد تجدید

1 ماه رمضان روی نهان کرد اگر چند دلهای کسان را همه اندر تعب افکند

2 چندانکه بد از روزه دل مردم غمگین شد ز آمدن عید درونها همه خرسند

3 عید آمدن و رفتن روزه شده توأم چون آمد فروردین با رفتن اسفند

4 هین جام می آرید و بنوشید به گلزار ای روزه گشایان هله در پرده گنه چند

1 این نبینی که چو هنگام بهار آید شاخ خرم شود و غنچه ببار آید

2 نک بهار آمد و خندید گل سوری که بخندد گل سوری چو بهار آید

3 همچنان مریم گلها شود آبستن همچنان عیسی گل بر سر دار آید

4 گل چو زیباصنمان چهره بیاراید مرغ دلشیفته او را بکنار آید

1 ز آمدن فرودین و رفتن اسفند دلها خرم شد و روانها خرسند

2 گلها افروختند آتش زردشت مرغان آموختند ترجمه زند

3 ابر ببالای خاک لؤلؤ تربیخت باد فراز زمین عبیر پراکند

4 سبزه تر فرش نو بخاک بگسترد لاله همه ناف خود بنافه بیاکند

این قصیده را نگارنده اوراق محمدصادق الحسینی الفرهانی در کرت دومین که در تبریز شروع بنگارش اوراق ادب کرد و قضا را وقتی بود که یکی از منجمان آلمانی حکم کرده بود که بواسطه عبور ذوذنبی که از زمین مهتر است و با کره خاک تصادف خواهد نمود کره خاک متلاشی خواهد شد. در شب سه شنبه نهم شهر رجب یکهزار و سیصد و هفده در شماره نخستین ادب تبریز انشا و درج نمودم. ,

2 امروز دل هوای نشاط و طرب کند جشنی شگرف گیرد و کاری عجب کند

3 جور مه محرم و دور مه صفر خواهد تلافی از شعبان و رجب کند

4 دربار پورشاه عجم جان خویش را تقدیم جشن مولد شاه عرب کند

1 ای ترک پارسی سخن خلخی نژاد ای از لب و رخ تو دلم شاد خوار و شاد

2 می ده که نوش باد مرا می ز دست تو بر روی نرگس تر و آهنگ نوش باد

3 تا بامداد بوسه همیده ز شامگاه تا شامگاه باده همیخور ز بامداد

4 پیش از بهار لشگر شادی ز ره رسید چون پیشتر ز جشن کیان جشن پیشداد

1 مزینیه، کنون رونقی دیگر دارد که از سعادت اولاد خود خبر دارد

2 مزینیه چو سیمرغ عنبرین پر و بال هزار بیضه زرین بزیر پر دارد

3 مزینیه ز دوشیزگان خود چو سپهر سهیل و مشتری و زهره و قمر دارد

4 مزینیه بود بیشه ای که اندر وی غزال ماده فزونی ز شیر نر دارد

1 بسی جستم نشان از اسم اعظم که بد نقش نگین خاتم جم

2 همه اقطار عالم سیر کردم مگر جویم نشان زان نقش خاتم

3 بزرگی گفت چون آدم بمینو مقر بگزید و الاسماء علم

4 بامر ایزد این نام از ملایک بباغ خلد تلقین شد بر آدم

1 تا زبر خاکی ایدرخت برومند مگسل ازین آب و خاک رشته پیوند

2 مادر تست این وطن که در طلبش خصم نار تطاول بخاندان تو افکند

3 هیچت اگر دانش است و غیرت ناموس مادر خود را بدست دشمن مپسند

4 تاش نبرده اسیر و نیست بر او چیر بشکن از او یال و برز و بگسل از او بند

ادیب الممالک فراهانی

15 اثر از قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی