1 سپیده دم چو در آغاز سال و ماه عرب گرفت مار سیه مهره سپید بلب
2 یکی سیه قصب داشت گیتی اندر بر دریده گشت گریبان آن سیاه قصب
3 سپیده خیمه سیمین فراشت بر کهسار ز هم گسست طناب سیاه خیمه شب
4 طلایه سپه آفتاب راند از پیش ستارگان بگرفتند جمله راه هرب
1 در سه موقع کار نتوان با تهور یا شتاب گر بکوشش رستمی یا در نبرد افراسیاب
2 آن یکی چون سیلی از کهسار آید در نشیب خانه ها ویران کند معمورها سازد خراب
3 وان دگر چون ژنده پیلی در هوای ماده پیل جنبش آرد با نشاط و پویه گیرد با شتاب
4 سومین چون عامه در ملکی پی کین تو ختن متفق باشند از خرد و کبیر و شیخ و شاب
1 زاد فی الطنبور اخری نغمه یعنی ز نو مردم تبریز لحنی ساختند اندر رباب
2 چند تن اهریمن آسا در لباس مردمان کادمی صورت بدند اما بسیرت چون دواب
3 قحط نان را کرده دستاویز از بی دانشی از بزرگان قدر بردند از کریمان فرو آب
4 از جوان و پیر و مرد و زن به بازار آمدند همچو سیل از کوهساران یا چو باران از سحاب
1 چو بانوی شب از آن زلفکان پر خم و تاب بسود غالیه بر مشک و سیم بر سیماب
2 نجوم ثابته دیدم درون خیمه شب بسان بیضه زرین بزیر پر غراب
3 و یا تو گفتی دوشیزگان سیم تنند بشب گشوده ز رخ برقع و زتن جلباب
4 ستارگان زبر کهکشان چو سیم تنان به سبزه بر شده از آن بس که روی شسته در آب
1 ایا نگار دل آویز ترک شهرآشوب که هم ضیأعیونی و هم حیات قلوب
2 شنیده بودم از بخردان و دانایان که ناگزیر ز خوی بداست صورت خوب
3 وفا بجای نه آنرا که غمزه سرمست یمین بجای نه آنرا که پنجه مخضوب
4 نمونه ای ز شعار تو باشد این گفتار حقیقتی ز سلوک تو باشد این اسلوب
1 امروز که حقرا پی مشروطه قیام است بر شاه محمدعلی از عدل پیام است
2 کای شه به زمینت زند، این توسن دولت کامروز بزیر تو روان گشته و رام است
3 این طبل زدن زیر گلیمت نکند سود چون طشت تو بشکسته و افتاده ز بام است
4 نام تو بیالوده تواریخ شهان را هرچند که نت ننگ و نه ناموس و نه نام است
1 فضا و ساحت عدلیه یارب از چپ و راست تهی ز مردم دیندار و دین پرست چراست
2 بنای کژ نشود راست گفته اند ولیک بدست کژ منشان این بنای کژ شده راست
3 هزار خانه برانداخت این اساس و شگفت که سالیان دراز اندرین زمانه بجاست
4 ستون داد برآورد و سقف عدل بریخت هنوز سقفش ستوار و استنش برپاست
1 باغ پیروز و چمن پدرام است یار در مجلس و می در جام است
2 فال فرخنده و گیتی بمراد بخت بیدار و جهان بر کام است
3 اختر میمون ما را یار است توسن گردون ما را رام است
4 امن و راحت را اینک گاه است عیش و عشرت رانک هنگام است
1 گویند فریدون چو شدش کار جهان راست آهنگ طرب کرد و بکف ساغر می خواست
2 با ناز بکاخ آمد و بر تخت فراشد با کبر در ایوان شد و بر مسند بنشاست
3 برخواند امیران را هر جا ز که و مه بنشاند وزیران را هر سو ز چپ و راست
4 آن رسم کز او مانده بجاوید بپا داشت وآن جشن که آنرا سده خوانند بیاراست