15 اثر از قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی

1 ای دوخته بر قد تو دیبای صدارت طالع ز بنانت ید بیضای صدارت

2 با نقد شرف خواسته سرمایه دولت با گنج هنر یافته کالای صدارت

3 عدل است خلیل تو در ایوان ریاست عقل است دلیل تو به صحرای صدارت

4 عقلت نشود تیره ز جادوی زمانه مغزت نشود خیره ز سودای صدارت

1 تا در میان اوباش تقسیم شد وزارت کردند مملکت را سرمایه تجارت

2 طلاب گرسنه را خواندند از حماقت در مسند شرافت از مرکز حقارت

3 شد آن خبیث اقطع قطاع رزق مردم کرد آن پلید اعور در کارها نظارت

4 شیخی که بر وظیفه چون سگ دوان بجیفه میکرد از قطیفه پیراهن استعارت

1 چو شد چهره شاهد صبح ابلج ز خورشید بستند زرینه هودج

2 بت من کمر بسته آمد به مشکو سلحشور و شاکی السلاح و مدجج

3 به خوئی چو مینو بموئی چو عنبر بروئی چو ورد و خطی چون بنفسج

4 دو گیسو مطرا دو عارض مصفا دو جادو مکحل دو ابر و مزجج

1 در این زمانه که یکسر جهانیان خرسند ز چیست ملت اسلام گشته خوار و نژند

2 جهانیان همه گشتند انجمن وین قوم اگر خود انجمنی داشتند بپراکند

3 مگر مسلمان دیوست و دیگران چو ملک که دیگران همه آزاد و مسلمین در بند

4 جهود و ارمنی و گرج و روم و چرکس و قبط همه رهیده ز زنجیر و برگسسته کمند

1 خدای عزوجل بر جهانیان بخشود دری ز روضه ی رضوان به روی خلق گشود

2 سفینه ی نوح آسوده شد ز موج خطر تن خلیل رها گشت از آتش نمرود

3 نجات یافت کلیم از عذاب فرعونی خلاص یافت مسیح از شکنج دار جهود

4 عنایت احدی با سعادت ابدی رسید و ز آینه دل غبار غصه زدود

1 تا شه افلاکیان نوبت پیکار زد با سپه خاکیان شعبده در کار زد

2 مرغ سحر نیمشب از صف بستان گریخت ابر سیه بامداد خیمه به گلزار زد

3 رنگ سیاهی ز خاک سترد برف سفید نقش سپیدی به دشت ابر سیه کار زد

4 تاکه ببافند رخت بر تن شاخ درخت پنبه زن آسمان پنبه بسیار زد

1 باز بهم آن پری طره طرار زد باد صبا در مشام نافه تاتار زد

2 جادوی چشمش دو صد عربده آغاز کرد هندوی خالش هزار شعبده در کار زد

3 محفل آزادگان رونق بستان گرفت مجلس میخوارگان طعنه بگلزار زد

4 خلق بشبهای تار زهزن یکدیگرند طره مشکین او راه شب تار زد

1 تا به ورق دست میر کلک درربار زد بر سر تیر دبیر دفتر و طومار زد

2 تیغش شنگرفت سود بر فلک لاجورد فکرش خورشید را بر رخ زنگار زد

3 تا پی تقویم چرخ کرد کمانرا بزه بر دل مریخ تیر تا پر سو فار زد

4 گردون گردنکشی خواست ولی عاقبت بر سم یکران او بوسه بناچار زد

1 حکایتی ز ملوک سلف شنیدستم که همچو من بشگفتی رود هر آنکه شنود

2 هزار و پانصد و هفتاد و چار میلادی که سال نهصد و هشتاد و دو ز هجرت بود

3 سفیر مملکت پرتقال باز آورد بپای خسرو ایران سر نیاز فرود

4 ز بار دولت هانری برای طرح و داد طریق درگه طهماسب شه همی پیمود

1 روزی ز جور خصم ستمگر ظلامه ای بردم بنزد قاضی صلحیه بلد

2 دیدم سرای تیره تنگی بسان گور تختی شکسته در بن آن هشته چون لحد

3 میزی پلید و صندلی یی کهنه پای آن بر صندلی نشسته سیاهی دراز قد

4 سوراخ رخ ز آبله و چانه از جذام خسته سرش ز نزله و چشمانش از رمد

ادیب الممالک فراهانی

15 اثر از قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی