نام از خواجه عبدالله انصاری طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات 96
1. نام وی اسحق بن محمد، از علماء مشایخست، صحبت کرده با جنید و عمر و عثمان مکی. شاگرد با یعقوب سوسی٭ ایذ، بمکه بوده و سالها مجاور، و آنجا برفته در سنه ثلثین و ثلثمائه.
1. نام وی اسحق بن محمد، از علماء مشایخست، صحبت کرده با جنید و عمر و عثمان مکی. شاگرد با یعقوب سوسی٭ ایذ، بمکه بوده و سالها مجاور، و آنجا برفته در سنه ثلثین و ثلثمائه.
1. از مشایخ نصیبین است، شبلی بمصر میشد از بغداد بحلی خواستن آن وقت که عمل داشته بود اسپ در زمین کسی کرده بود، که پدر وی حاجب الحجاب خلیفه بود. چون شبلی بمصر میشد، گذر وی بر شیخ بایعقوب میدانی بود، بدیدن شبلی آمد، وی آن وقت بنوی فرا زین کار مینگریست، و اول ارادت وی بود مردی فربه بود، شبلی دست بر بروی وی فرود آورد گفت: جبرک اللّه! خدای ترا هوبره کناد! با یعقوب گفت آمین!
1. دیدهام، پیر روشن بود و صاحب وقت و کرامات بود پیوسته لت داشتنی در دست، روسترهٔ بر میان آن بسته. ویرا گفتند: این باری چیست؟ گفت: این همه فن است شیخ بوعمر مالکی مرا گفت: که روزی میگذشت بر جماعت معدلاننشسته بودند، و با ایشان بر خواند: تحسبهم جمیعاً و قلوبهم شنی و برگذشت.
1. کنیت او ابوالحسن بود، ببغداد نشستی، صحبت کرده بود با شیخ بوحمزهٔ بغدادی٭ و از سری سوالات پرسیده استاد نوریو ابراهیم خواص و ابن عطا و جریری٭ بود و شبلی در مجلس وی توبه کرده، عمر وی دراز بکشید، صدو بیست سال بزیست وی از اقران نوری٭ و از طبقهٔ ثانی ایذ فارس عیسی گوید: کی نام وی محمدبن اسماعیل است السامری.
1. از اصحاب باحفص حداد٭ از قدیمان مشایخ نشاپور و مهینان ایشان پس باحفص حداد و حمدون گازر وسلم الباروسی و علی نصر آبادی٭ صحبت کرده با شیخ بوعثمان حیری٭ پیوسته، تا آنگاه کی برفت در قدیم برفته در اربع و ثلثمائه در آن سال کی یوسف حسین رازی برفت و پهلوء با حفص در گورست. وی گفت: التوکل ان یأکل بلا طمع ولاشره. و هم وی گفت: من اراد ان یبصر طریق رشده فلیتهم نفسه فی الموافقات فضلاً عن المخالفات.
1. «بن اسماعیل الخواص» کنیت او ابواسحاق. شیخ الاسلام گفت: که وی از اهل عسکر است یگانه در طریق توکل و تجرید، و یگانهٔ مشایخ در وقت خویش، از اقران جنید و نوری٭ بوده، و پیش ازیشان برفته از دنیا در قدیم در سنه احدی و تسعین و مائتین ار درست شود. و یوسف حسین رازی ویرا بشسته و دفن کرده به وی و گور وی آنجاست. ویرا در سیاحات و ریاضات مقاماتست و حکایتهاست عجب ویرا. و چون وی برفت از دنیا، جنید گفت: که بساط توکل در نور دیدند. استاد جعفر خلدی و از سیروانی مهین٭ و جز از ایشان گویند که بغدادیست و پدر از آمل بوده ویرا پنجاه حج آرند، هر سال هزار فرسنگ ورد او بود، و هربار بر راهی دگر رفتی و وحش و هر چیزی که دیدی، روی بوی کردی توکل درست کردن را.
1. نام وی احمد بن محمد بن الحسین و گفتند: که حسین بن محمد، و کنیت ابومحمد و کنیت پدر ابوالحسین و گفتند: که نام جریری عبداللّه بن یحیی بود و از شیخ الاسلام عبداللّه انصاری اناراللّه برهانه و وسع علیه رضوانه این شنیدم: و نیز گفتند: کی این درست نشود و بکنیت معروفست، وی از مهینان اصحاب جنید٭ بوده، و پس جنید برجای جنید جریری بنشاندن از زیرکی. وی عالم بود از علماء مشایخ قوم، صحبت کرده بود با سهل تستری٭ و جز ازو، در سال هبیره بمرده در تشنا مار ور پای و زحمت در آن جنگ قرامطه، در سنه اثنی عشرة ثلثمائه. و نیز گفتند: که در سنه اربع عشر شیخ الاسلام گفت قدس اللّه روحه: کی جریری گفت: کی عزیزتر خلق چهار تناند: عالمی که بعلم خویش کار کند، و عارف کی از سر وقت سخن گوید نه از کراسه و آموخته. و مرید کی با او صحبت میکند باز هیچ تمتع ندارد و قایم باو بیسبب. شیخ الاسلام گفت: کی قایم باو بیسبب او بود تو خود هم سببی، تو باید که نبی تا سبب برخیزد.
1. نام وی احمدبن محمد سهل بن عطا الادمی البغدادی از علمأ مشایخست و از ظریفان صوفیان، ویرا سخنست نیکو و زبان فصیح در فهم قرآن و کتب دارد بسیار فهم قرآن بر زبان صوفیان، تفسیر قرآن از اول تا آخر بر زبان اشارت، صاحب تصانیف است. صحبت کرده بود با ابراهیم مارستانی و شاگرد او بود و از یاران جنید٭ است.
1. «نام وی احمدبن محمد است» با یوسف حسین رازی و عبداللّه حداد و جریری، و ابن عطا و رویم٭ دیده بود، وی نیکو طریقت بود با استقامت، در نشاپور بوده و وعظ گفته بنشاپور، و سخن گفته، ور زبان معرفت به نیکوتر سخن. از نشاپور برفت بترمذ آمد، خواجه محمد حامد واشگردی شاگرد بوبکر وراق٭ پذیرهٔ وی آمد، و بوسه بر رکاب وی داد، شاگردان وی آنرا! خوش نیامد از رشک ویرا گفتند: که تو آن چرا کردی؟ گفت: من شنودهام کی او خداوند من چون نیکو بستاید و بوالعباس بسمرقند رفت و آنجا نماند در سنه اربعین و ثلثمائه این بوالعباس گفته: من عطش الی حال دهش فیه، فاذا وصل الیه لم یستقر فیه.
1. هم به نشاپور بود، و شیخ بوبکر طمستانی٭ ایشان گفتهاند: کی شبلی صاحب حال بود، ذرهٔ از توحید نداشت. شیخ الاسلام گفت: آن چنانست که ایشان گفتند کی شبلی در توحید مدعیانه سخن میگوید نه متمکانه. و بوالعباس باوردی و بوبکر طمسانی بزرگانند و شبلی دیدهاند شیخ الاسلام گفت که:
1. نام وی احمد بن محمد بن هرون البردعی الصوفی از شیخ بوبکر طاهر ابهری حکایت کند و از مرتعش٭ وی گوید: که مرتعش گفت هر که دیدار وی ترا منفعت نکند سخن و علم وی ترا منفعت نکند، و هم وی گوید: که بوبکر طاهر ابهری گوید: لا یصلح الکلام الالرجل اذا سکت خاف العقوبة بسکوته.
1. نام وی قاسم بن مهدی زابن بنت احمد بن سیار، و گفتند: که نام وی عبدالواحد بود، و در ستر که عبدالواحد بن علی سیاری خواهر زادهٔ بوالعباس سیاری بود شاگرد وی. بوالعباس از اهل مرو بود، شیخ ایشان ایذ، شاگرد بوبکر واسطی٭ ایذ و عالم بوده در علم حقایق احوال او فقیه بوده، و حدیث بسیار داشت درسنه و اربعین برفته و ثلثمائه، و له لسان فی علوم الحقایق.