18 اثر از طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات خواجه عبدالله انصاری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات خواجه عبدالله انصاری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار خواجه عبدالله انصاری / طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات خواجه عبدالله انصاری

طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات خواجه عبدالله انصاری

شیخ الاسلام گفت: که نام وی حماد است غلام بودهبه تینات بودی، تینات دهی است بده فرسنگی مصر، بکوه لبنان بودی و گویند که تینات از مصیصه است از ولایت مغرب و سلمیه. یک دست بوده، زنبیل بافتی بیک دست کس نداند کچون می‌بافت. ویرا دیده‌اند بدو دست چون کسی نبودی. و باشیر موانست داشت ووی زینهار زمین بود در وقت خود، و مشرف بر احوال خلق. در سنه نیف و اربعین و ثلثمائه برفته از دنیا، گویند که اصل وی از عرب بود، به تینات نشست، ویرا آیات و کرامات ظاهر بوده بسیار، صحبت کرده بود با بوعبداللّه جلا و جنید و جز ازو و از مشایخ. و یگانه بوده در طریقت توکل و تیز فراست. بوبکر رازی گوید: که وی این دو بیت انشا کرد برمن: ,

2 انحل الحب قلبه والحنین و محاه الهوی فما یستبین

3 ما تریة الظنون الا ظنونا وهذا خفی من ان تریه الظنون

و قال ابوالخیر: حرام علی قلب ماسو ریحب الدنیا ان یسیح فی روح الغیوب. ,

کنیه ابواسحق، شیخ جبل، در وقت خویش او را کرامات و مقامات بود در ورع و تقوی. که خلق ازان عاجز بودند. شاگرد بوعبداللّه مغربی بود و ابراهیم خواص. از عبداللّه منازل پرسیدند از وی، که در و چه گوئی؟ گفت: ابراهیم کرمانشاهی حجت فقرا ایذ و اهل ادب و معاملات در سنه سبع و ثلثین و ثلثمائه برفته از دنیا و حدیث داشت. شیخ السلام گفت: کی خواجه بوزید مرغزی فقیه خراسان به حج می‌شد، بکرمانشاهان رسید، ابراهیم شیبان آنجا یافت، سالی باو نشست و ان سال حج بگذاشت، عمارت دل خویش را. و خواجه بوزید سه حج کرده بود پس ازان. چون خواجه بوزید از دنیا بفت آن روز بارانی بود عظیم، بیرون نتوانستند برد، در خانه دفن کردند عاریت کی باز بیرون برند خواستند کی برکشند در گور نبود. ,

شیخ الاسلام گفت: که آن ولایت نه از فقه یافته بود که از پیر و صحبت وی یافته بود. ,

ابرهیم شیبان گوید: علم الفناء والبقاء یدور اخلاص علی اخلاص الوحدانیة و صحة العبودیة وماکان غیر هذا فهو المغالیط والزندقة. و هم وی گفت: من ترک حرمة المشایخ ابتلی بالدعاوی الکاذبه وافتضح بها. ,

شیخ الاسلام گفت: که ابراهیم شیبان گوید: کی درویش گوید کی نعلین من، نگر! کی درو نگاه نکنی، یعنی در صحبت چنان باید کی ترا ملک نباشد. و سئل ابراهیم بن شیبان ما الورع؟ قال الورع ان تسلم مما یختلع منه صدرک من الشبها و تسلم المسلمین من شر اعضا یک ظاهراً و باطناً. ,

کنیه ابو اسحاق، از مهینان مشایخ رقة است و فتیان ایشان. با شیخ بوعبداللّه جلا صحبت کرده و بابرهیم قصار رقی، در سنه اثنین و اربعین و ثلثمائه برفته از دنیا. برادروی بوالحسن بن احمد ویرا بخواب دید پس وفات، گفت: مرا وصیتی کن. گفت: علیک بالقلة والذلة الی ان تلقاء ربک و ابرهیم بن المولد گوید: حقیقة الفقران لا یستغنی العبد بشیء سوی الحق. و هم وی گفت: من تولاه رعایة الحق اجل من ان تود به سیاسة العلم. و هم وی گفت: که مرا عجب آیذ از کسی که بشناخت کی ویرا راهیست بخداوند وی، چون زندگانی کند با جز ازو؟ واللّه تعالی می گوید: وانیبوا الی ربکم واسلموا له و هم وی گفت: من قال به افناه عنه و من قال منه ابقاه له. و هم وی گفت: کی فترت پس مجاهدت از فساد است باول، پس کشف از سکونست با احوال. ,

و هم وی گفته: کی بهاء تصوف فناءتست درو، چون فانی شدی باو باقی کنند ترا ببقاء ابد. از بهر آنرا که هر که فانی شود از حساء خود و حظوظ خود، باقی شود بمشاهدت مطلوب خود، و آن بقاء جاویدیست. ,

انشدنا الامام لابرهیم المولد ,

4 لک منی علی البعادنصیب لم ینله علی الدنوحبیب

از مهمان مشایخ جبل است، از درویشان صادق صحبت کرده با عبداللّه خراز و مه ازو یگانه بوده از مشایخ در طریقت نیکوی. وی گفته است: روزه سه است: صوم الروح بقصر الامل و صوم العقل بخلاف الهوی و صوم النفس بالامساک عن الطعام والمحارم. و هم وی گفت: من قتله الحب احیاه القرب. و هم وی گفت: العارف من جعل قلبه لمولاه و جسده لخلقه. ,

شیخ الاسلام گفت: که وی شب سه قسم کرده بود: سیکی نماز کردی و سیکی قرآن خواندی، و سیکی مناجات کردی. و باین بیت برخود می‌زاریدی: ,

3 ولقد لسعت حیة الهوی کبدی فلا طبیب لها و لاراق

4 الا الحبیب الذی شفعت به فعنده رقیتی و تریاق

از اجلهٔ مشایخ مصر بوده با شیخ بوسعید خراز٭ صحبت کرده و بوی نسبت کند، در تیه برفت بوعثمان مغربی٭ گوید، که بوعلی کاتب گفت: که وقتی بوالحسین بنان در وجد بود و رقص می‌کرد، بوسعید خراز ویرا دست می‌ِزد. بوالحسین بنان گفته: که همه خلق در بادیه تشنه باشند و من تشنه بر کران نیل. وی گفت: که تنهائی جلیس صدیقانست. و هم وی گفت: بزرگ ندارد قدر دوستان وی، مگر بزرگ قدری بنزدیک اللّه. ,

نام وی علی بن هندالقرشی از مهینان مشایخ پارس است و علماء ایشان، صحبت کرده با جعفر حداد و مه ازو چون عمرو و عثمان مکی و جنید و آن طبقه و او را احوالهاست قوی، و مقامات پاک داشته. او گفت: لیس حکم ما و صقنا حکم ما نزلنا هم وی گفت: که دلها اوعیه و ظروفست، و هر وعا و ظرف شایسه بود نوعی را از برادشتگان، اما دلهای دوست او بیرایهاء معرفت است، و دلهاء عارفان بیرایهاء محبت‌اند ودلهاء محبان بیرایهاء و آوندهاء شوق‌اند. و قلوب مشتاقان، اوعیهٔ انس‌اند. و هر حال ازاین احوال را ادابست، هر که آن ادبها بکار ندارد در وقتها، هلاک شود از انجا که نجات بیوسد. ,

شیخ الاسلام گفت: که کنیت ابوالادیان ابوالحسن است نام علی ابوالادیان است، کنیت کردند که در همه کیشها مناظره کردی و ایشان را بشکستی. حکایت مناظره کردن وی با جهود، و در آتش شدن و آتش بپای همه خاکستر کردند القصه. ,

شیخ الاسلام گفت: هر گه وی به حج خواستی رفت از خانهٔ خود لبیک زدی وزانجا احرام گرفتی. وقتی از حج باز آمد و زود لبیک بزد ویرا گفتند: سردی مکن اکنون باز آمدی، می لبیک زنی. گفت: این بار لبیک نه حج را می‌زنم، لبیک او را می‌زنم، سر یک هفته را برفت از دنیا. ,

گویند ابوالادیان بصریست. در ایام جنید٭ بوده و بابوسعید خراز صحبت کرده، عالم بوده، و صاحب لسان. ,

معروف به محمد علیان نسائی، از مهینان مشایخ نسا بوده، از اجلهٔ اصحاب بوعثمان حیری. محفوظ گوید: که وی امام اهل معارف است، و وی از نسابیامدی قاصد ببوعثمان به نشاپور. بپرسیدن مسایلی را ازو، در راه نان و آب نخوردی تا کی بوی آمدی، ویرا بدیدی و آنچ خواستی بپرسیدی، ,

شیخ الاسلام گفت: از وی ببوعثمان و بباحفص٭ می‌آمدی روا بودی طعام خوردن، لیکن مقصود او چیزی دیگر بود «ووی از بزرگترین مشایخ است همت ازو، و ویرا کرامات بود ظاهر» وی گفت: الزهادة فی الدنیا مفتاح الرغبة فی‌الآخره. ووی گفته: من اظهر کرامته فهو مدعی، و من ظهرت علیه الکراسات فهو ولی. و قال: الفقر لباس الاحرار والغنا لباس الابرار. و قال: من صحب الفقراء فلیصحبهم علی سلامة السر و سخاء السر و سخاء النفس وسعة الصدر و قبول امحن بالنعم. و قال: کلام الرجل فیمالا یعنیه یورث فعل مالا یعینیه و فعله ما لا یعنیه یسقط عن درجات ما یعنیه، و کان منکراً علی المدعین اشد الانکار. ,

نام وی احمد بن محمد بن زیاد بن بشر بن درهم الغزی از بصره است بمکه بوده و عالم بوده و فقیه، و در وقت خویش شیخ حرم بود و بانجا برفت در سنه اربعین او احدی و اربعین «وثلثمائه» فی سنة التی توفی ابوعلی المشتولی. ابن الاعرابی را کتبست تصنیف، از این طایفه با جنید٭ صحبت کرده و با عمر و عثمان مکی و بوالحسین نوری و حسن مسوحی٭ و با بوجعفر حداد و بوالفتح حمال قریبست از طبقهٔ چهارم و از جملهٔ مشایخ است و علماء ایشان. ,

شیخ الاسلام گفت: کی ویرا جزوی نکته است در توحید «سخت نیکو» ازین سخنان وی گروه درانست کی گوید: لا یکون قرب الاوثم مسافة نزدیکی نگویند تا مسافت نبود. ,

شیخ الاسلام گفت: آخر در قرب دو گانگیست، کی یکی بدیگر نزدیک بود، که بنگری قرب بعد است تصوف یگانگیست. هم ابن الاعرابی گوید: التصوف کله ترک العقول والمعرفة کلها الاعتراف بالجهل و لا یکون الشوق الا الی الغایب. لشیخ الاسلام ,

4 یشوق من طواه طول عهد و یذکر حین ینسی او یغیب

نام وی محمد بن ابرهیم بن یوسف بن محمد، و گویند که نام وی ابراهیم است واللّه اعلم. و نشاپوری اصل است، صحبت کرده با بوعثمان حیری و جنید و رویم و خواص و گویند که چهل سال در مکه بوده مجاور، در حرم بول نکرده بود و موی نینداخته بود تعظیم حرم را، و پسر را گفته بوبکر را: که هر موی که از من برگیری دانگی ترا دهم. و گویند که قرب شست حج کرده بود. ,

بوعمر و نجید گوید: که بمکه بودم، و مشایخ وقت چون کتانی و بوالحسین مزین کبیر و صغیر و جز ایشان از مشایخ در حلقه، و صدر همه بوعمر و زجاج بود و چون سخن رفتی، حکم وی کردی و باو حوالت کردندی. پیوسته می‌گفتی، و سی سال من خلاء جنید٭ بدست خود پاک کرده‌ام و بآن فخر می‌کردم، در مکه برفته در سنه ثمان و اربعین و ثلثمائه. و بوعثمان مغربی گوید ویرا: و هومن السالکین و آیاته و فضایله اکثر من ان یحصی و یعد. وی گفت: ,

3 لان تنقص من البشریة شیٔ احب الی من ان امشی علی الماء

شیخ الاسلام گفت: کی از بو عمرو زجاج پرسیدند: که مرد ازین باب سخن گوید، و آن حال و مقام او نبود، روا بود ییا نه؟ گفت: که تقصیر خود می‌داند، میان خود و او، روا بود. ,

بغدادیست و خلد محلتی است ببغداد، وی حصیر باف بود شاگرد جنید و ابراهیم خواص، و با نوری و رویم و سمنون و جریری صحبت کرده و جز ازیشان از مشایخ وقت،و عالم بوده بعلوم این طایفه، و صاحب جمع کتب و تاریخ و حکایات بوده و جمع کردن سیرت مشایخ. او گفته: که دویست دیوان دارم ازان مشایخ، و دوهزار بیش شناسم ازین طایفه. وی گفت: که عجایب عراق سه چیز است: شطح شبلی، و نکتهٔ مرتعش، و حکایت من، پیر شیخ بوالعباس نهاوندی ایذ ببغداد برفته در ثمان و اربعین و ثلثمائه، و گوروی بشو نیزیه است نزدیک گور سری سقطی و جنید٭ و حدیث داشت بسیار. ,

شیخ الاسلام گفت: که من یک تن دیدم که ویرا دیده بود، و از وی حدیث داشت قاضی بامنصور هروی ببغداد دیده بود و آن حدیث ما را سماعت. وی گفت: الفتوة احتقار النفس و تعظیم حرمة المسلمین. وی گفت مردی را: کن شریف الهمة فان الهمم تبلغ بالرجل لاالمجاهدات. ,

شیخ الاسلام گفت: که از جعفر خلدی پرسیدند که عارفان کیانند؟ گفت: هم ما هم ولو کانوا هم هم ماکانوا هم: ایشان نه ایشانند ازیشان ایشانند: ایشان نه ایشانند. شیخ الاسلام گفت: که معتز گفت فرامن: که صوفی نبود، اربود نه صوفی بود. و آن چنانست که وی گفت، و آن نه بطاقت وی بود، ندانم که وی از که شنیده بود؟ که وی گفت، و آن بطاقت وی بود، ندانم که ی از که شنیده بود؟ شیخ الاسلام گفت: سبحان اللّه! شگفتر از این که دید در جهان؟ نیست در هست نهان، شخص در پیرهن روان. ومی‌گویند کی او نه آن کالبد در دل گم، و دل در جان، و گمست جان دران، و گمست جان دران، که زنده بآنست جاویدان. آن جان که زنده بآنست او آن، زبان چون عبارت کند از چیزی که آن ناید در زبان. و جان اشارت چون کند فرا چیزی که اشارت فازان نتوان. و نشان دادن چون توان از چیزی که آن بی‌نشان. قومی در دو جهان پادشاه جهان باسم درویشان، و می‌گویند که ایشان نه ایشان. از ایشان نه ایشانند، پس که اندایشان؟ و از ایشان ایشانند پس دلیل چیست و نشان؟ از انکار منکر چه آید که آب روشنست ازیشان. جنج از کوری در ویران، و هزار دستان نه از بی‌دولتی در بوستان. ,

آثار خواجه عبدالله انصاری

18 اثر از طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات خواجه عبدالله انصاری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات خواجه عبدالله انصاری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی