18 اثر از طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات خواجه عبدالله انصاری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات خواجه عبدالله انصاری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار خواجه عبدالله انصاری / طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات خواجه عبدالله انصاری

طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات خواجه عبدالله انصاری

نام وی محمد بن علی بن جعفر البغدادی الکتانی، بغدادی است از یاران جنید بوده و بمکه بوده مجاور سالها، و آنجا برفته در سنه اثنین و عشرین و ثلثمائه دران سال که عبدالواحد صبهانی برفته: ابوالغریب اکثر مقامه بطرسوس و بهامات مرتعش٭ گوید: کی کتانی چراغ حرمست، وی گفت: الصوفیه عبید الظواهر واحرا را لبواطن. ,

شیخ الاسلام گفت: کی وی صحبت دار خضر بود ، وقتی خضر باوی گفت: یا ابابکر! همه مردمان مرا می‌شناسد و من ایشانرا نمی‌شناسم کی خضر باوی استاخ بود. وی گفت: چون در مسجد صنعا بودم بیمن، بر عبدالرزاق حدیث می‌خواندند و در گوشهٔ مسجد جوانی بود سر در گریبان فرو برده، بر او رفتم گفتم: بر عبدالرزاق حدیث می‌خواندند و تو اینجا فرا نشستهٔ چرا نمی‌روی تا از وی بشنوی؟ مرا گفت: من ایذر از رزاق می‌شنوم تو مرا بعبد الرزاق می‌خوانی؟ گفتم: ار راست می‌گوئی، من کیم؟ گفت خضر و سر بگریبان فرو برد. ,

شیخ الاسلام گفت: هر کس که خبرنه در عیان بگذارد، وی هالک شود. خبر در عیان چون بود؟ چنانک آن جوان، و آخر آن ظریفتر بودید که هم از عبدالرزاق بشنودی کی مشایخ آن مه‌اند، کی ظاهر ایشان چون ظاهر عام بود و باطن چون باطن خاص، کی شریعت برتن است و حقیقت برجان و سر. ,

شیخ الاسلام گفت: که بوبکر کتانی گوید: کی میان بنده باللّه هزار مقامست: یکی نور، و یکی ظلمت. هر بندهٔ که نور او درست گشت از مقامی هرگز باز نگردد. بوعثمان٭ گوید: که هرکه می‌باز گردد از راه می‌باز گردد نه از نشان. و هم کتانی گوید: من «لم» یتادب باستاذ فهو بطال. «و هم کتانی گفت»: کن فی الدنیا ببدنک و فی الآخرة بقلبک. ,

کان من ابناء الروساء والوزراء لزم الجنید و صحبه و اقام بمصر و صار شیخ الصوفیه ورئیسهم و مات سنه ثلث و عشرین و ثلثمائه، و هو خال ابی عبداللّه الرودباری نام وی احمد بن محمد بن القاسم بن منصور بن شهریار بن مهر فاذا ربن فرعده بن کسری. و گفتند: که نام وی محمد بن احمد است. گفتند: کی حسن بن همام بود. لکن نه درست است. از اهل بغداد است بمصر بوده و شیخ مصریان ایذ و آنجا برفته در سنه اثنی و عشرین و ثلثلمائه. و گویند کی سنه ثلث و عشرین. شاگرد بوالعباس مسروق ایذ و با جنید و نوری و بوحمزه و حسن مسوحی صحبت کرده و آن طبقه ببغداد. و بشام بابوعبداللشه جلا صحبت کرده، عالم بوده و فقیه و حافظ و ادیب و امام و سید قوم خال بوعبداللّه رودباری ایذ و شاعر صوفیان، و باصل از بغداد بود از ابناء روسا و وزراء ود بیران، با جنید بوده روزگاری، یگانه ائمه این قوم ایذ در نزع گفته: ,

2 و حقک لا نظرت الی سواکا بعین مودة حتی اراکا

3 الست معذبی، بجفونی طرف و بالخدالمورد من جناکا

در قدیم شیخ الاسلام «گفت قدس اللّه روحه» می‌گفت: که من شاگرد یوسف حسین رازی‌ام، و مرید حصری‌ام، و غلام واسطی‌ام، و فدی بوعلی رودباری‌ام. ,

«شیخ الاسلام گفت: قدس اللّه روحه و عظم کرامته، کی» نام وی جعفر بن یونس است و گفته‌اند: کی دلف بن جحدره امانه درست است، و گفته‌اند: کی دلف بن جعفر. و بر گور وی جعفر بن یونس نوشته است ببغداد. ,

شیخ الاسلام گفت: کی وی مصریست ببغداد آمد در مجلس خیر نساج٭ توبه کرد، شاگرد جنید٭ ایذ عالم بوده و فقیه و مذکر مجلس کردی، مذهب مالک داشته و موطا ملک حفظ داشت. پدر وی حاجب الحجاب خلیفه بود. شبلی را پسری بود یونس نام، و گفته‌اند، کی اصل شبلی از اسرو شنه «بود و مولد» بسامره. ,

قال الجنید لاتنظروا الی ابی‌بکر الشبلی بالعین التی تنظر بعضکم الی بعض فانه عین من عیون اللّه. هشتاد و هفت سال عمر وی بود در سنه اربع و ثلثین و ثلثمائه برفته از دنیا در ماه ذی الحجه فی سنة التی خلع المستکفی باللّه ثم استخلف المطیع للّه جنید گفته: لکل قوم تاج و تاج هذاالقوم الشبلی. ,

شیخ الاسلام گفت: که بوعبداللّه گفت، کی محمد بن یحیی الفرغانی گفته: کی از ابوبکر تفلیسی شنیدهم، و از ابن زیری که جنید گفت: اذا کلمتم الشبلی فکلمو من ورأ العرش فان سیوفه تقطر دماً، فقال له ابن عطا هکذی یا باالقاسم!فقال نعم یا احمد! ما ظنک لشخص السیوف فی وجهه والاسنة فی ظهره والسهام عن یمینه و شما له والنار تحت قدیمه ثم انشأ: ,

نام وی محمد بن عبدالوهاب، باحفص حداد٭ دیده و حمدون گارز بنشاپور عالم بوده در علم شرع و هرفن، همه را فرو گذاشته وبعلم صوفیان مشغول گشته، و بوعثمان حیری٭ ویرا نیکو گفتی. ویرا سخنست نیکو در عیوب نفس و آفات افعال سنه ثمان و عشرین برفته و ثلثلمائه. وی گفت کمال عبودیت عجز است و قصور از تدارک معرفت علل الاشیاء بالکلیه. و هم وی گفته: معرفت گنج است لایبعد من برو لا فاجر. و وی گفت العلم حیوة القلب من الجهل و نورالعین من الظلمة. و هم وی گفت: هر که صحبت کند بزرگانرا نه بر طریق حرمت، حرام شود بر فایدهٔ ایشان و برکات نظر ایشان، وز نور ایشان هیچیز برو پیدا نگردد. ,

شیخ الاسلام گفت: که از بوعلی ثقفی پرسیدند کی عیش که صعبتر و ناخوش‌تر؟ گفت: او که بر نومیدی زید. شیخ الاسلام گفت: نومیدی دری در کفر دارد، نومیدی از اللّه کفر است لا یبأس من روح اللّه الا القوم الکافرون لا تقنطوا من رحمة اللّه ,

نام وی حسن بن احمد از مهینان مشایخ است صحبت کرده با بوبکر مصری و بوعلی رودباری یگانهٔ مشایخ وقت. بوعثمان مغربی گوید: هومن السالکین. وویرا تعظیم داشتی، پیر بوعلی ممشتولی ایذ صاحب کرامت بود ظاهر. در سنه نیف و اربعین و ثلثمائه برفته از دنیا و گویند سنه ست و خمسین و اللّه اعلم. از اقران رودباری است و با یعقوب ری. ,

شیخ الاسلام گفت کی هرگه بوعلی کاتب شیخ بوعلی رودباری را نام بردی گفتی: که سید ما شاگردان وی ازان رشک می‌امد، ویرا گفتند: چیست این که ویرا سید خود می‌گوئی؟ گفت: آری وی از شریعت بحقیقت شد، ما از حقیقت بشریعت می‌آئیم. ,

شیخ الاسلام گفت: مرد از پیشگاه بآستان نفرستند، تو ندانی که او که از آستان واپیشگاه فرستند کیست؟ پس سرد بود، کی از ناز با نیاز فرستند، از نیاز با ناز آی، و از طهارت بنماز شو. ,

شیخ الاسلام گفت: که بوعلی کاتب گفت: اصحاب الاوراد لایکون لهم قلوب. ویرامه داشتند از رودباری از بزرگی وی و تمامی علم وی. وی گوید: هر چیزی که بر من مشکل شدی، مصطفی را بخواب دیدمی و ازو پرسیدمی. ,

که نام وی عبداللّه بن محمد است، کنیت او ابومحمد نشاپوریست از محلهٔ حیره ببغداد بود یگانهٔ مشایخ عراق بود و از ایمهٔ ایشان، از اصحاب باحفص بود و جنید٭ را دیده و سیداست. گفت: عجایب عراق سه ایذ زعقه «به معنی فریاد، صیحه» شبلی٭ و نکتهٔ مرتعش، و حکایات جعفر خلدی. مرتعش در مسجد شو نیزیه بوده بود مقیم در بغداد، و آنجا برفته در سنه ثمان و عشرین و ثلثمائه. ,

شیخ الاسلام گفت: که مرتعش گفت امام ظرف: که هرگز خویشتن بباطن خاص ندیدم. از وی پرسیدند: کی تصوف چیست؟ گفت: اشکال و تلبیس و کتمان پس این بیت برخواند ,

3 سری و سرک لا یعلم به احد الا الخلیل و لا ینطق به ناطق

و هم از وی پرسیدند کی: ای الاعمال افضل؟ گفت: رویة فضل اللّه. پس این بیت برخواند: ,

کنیه ابومحمد از بزرگان مشایخ نشاپور بود، او را طریقت بود، کی بآن منفرد بود صحبت کرده بود با حمدون فصار. و طریقت ازو گرفته، و عالم بود بعلوم ظاهر. بزرگی گفت از مشایخ: کی من مردی ونیم شناسم، نیمی نصرآبادی ایذ که مردمان به بدنام نبرد «بو مردی تمام عبداللّه منازل، که مردمانرا خود نام نبرد» در سنه تسع و عشرین او ثلثین و ثلثمائه برفت «از دنیا» و عبداللّه ابو محمد کان عالما کتب الحدیث الکثیر و کان له لسان من الاخلاص و تصحیح المعاملات. ,

شیخ الاسلام گفت: که وی گفت: هر که درین کار بزور درآید فضیمت شود، و هرکه بضعف درآید قوی شود، یعنی به نیاز و حرمت و ارادات درآید نه بدعوی و قوت. از وی پرسیدند: که عبودیت چیست؟ گفت آن اضطرار است ترا درو اختیار نیست. هم وی گفته: هر درویشی که آن ترانه ضرورت بود، ترا در آن فضیلت نبود. و هم وی گفت: که هیچ خیر نیست درو که ذل کسب و ذل سوال و ذل رد نچشیده بود. ,

شیخ الاسلام گفت: کی عبداللّه حداد رازی گفت: که هر کی حق اللّه تعالی در جوانی فرو گذارد، ویرا در پیری فرو گذارند و یاری ندهند. ,

شیخ الاسلام گفت: که این باکو گفت که عبداللّه سیاری گفت که محمد بن عبداللّه سیاری گفت که محمد بن عبداللّه الجوسقی گفت که: استحلاء الطاعات بلیة و التلذذ بها علة والفرح بها قلة و فی ترک الطاعات خروج عن الملة. ,

نام وی حسین بن علی بن یزیدانیار از ارمیه، او را طریقت است در تصوف که او بآن مختص است و بعضی مشایخ برو منکر بودند چون شبلی و جز ازوی. عالم بوده بعلم ظاهر و علوم معاملات و معارف و ادب استاد شیخ بوبکر رازی ایذ. ,

شیخ الاسلام گفت: که از بوبکر یزدانیار ارمی پرسیدند: که مرد که بحق آید بر چه آید؟ گفت: بران آید که وازان نگردد، و واز که باو آمده بود، اوی بنه گردد گفت: این وجود است. و او که از عدم آمده بود گفت: که شیرینی مستقبل چشد چنانک طلحی ماضی چشید این کمینه ایذ، و آنک از وجود آید اوی هرگز باز نگردد. شیخ الاسلام گفت: که بوبکر یزدانیار اللّه تعالی را بخواب دید گفت: خداوندا! حاجت. گفت: چه حاجت خواهی مه ازان کم داری! نه ترا از دست بند صوفیان برهانیدم؟ ,

شیخ الاسلام گفت که رویم گفت بوعبداللّه خفیف را: که این کار بذل روست، نگر بترهات مشغول نشوی ای پسر! و دیده‌ام جائی که پرسیدند: ما دست بند الصوفیه؟ گفت: الحال المحال والاشارات الباطله. بوبکر یزدانیار را قصهاست دراز با صوفیان و انکار ایشان برو، و دران اشکال است، و مردی بزرگست و صاحب تلبیس است در ظاهر، و محقق در باطن. وی گفت: الملایکة حراس السمآ و اصحاب الحدیث حراس السنة والصوفیة حراس اللّه. ,

شیخ الاسلام گفت: که بوالعباس نهاوندی٭ روزی نماز بام صوفیان همه خفته دید گفت: همه پخسپید که وی بکوشد یعنی امر او وصحبت و دوستی و یاد او. ,

نام وی عبداللّه بن طاهر بن الحارث الطائی از مهینان مشایخ جبل است از اقران شبلی٭ بوده وورع صحبت کرده با یوسف حسن رازی. رفیق مظفر کرمانشاهی بوده و جز ازو. ,

شیخ الاسلام گفت: اگر در دریاء چین کشتی بشکند، ماهی تاوان باید داد کی حساب ورماست و قال ابوبکر بن طاهر: الجمع جمع المتفرقات والتفرقة تفرقة المجموعات، فاذا جمعت قلت: اللّه ولاسواه واذا فرقت نظرت الی الکون. و قال جمعهم فی آدم و فرقهم فی‌ذریته ,

نام وی احمد بن محمدبن ابی سعدان بغدادیست از یاران جنید و نوری است و از اقران رودباری وی عالم‌تر مشایخ وقت بوده بعلوم این طایفه و علم شرع. بوالحسن بن الحدیق گوید و بوالعباس فرغانی: که نماند درین زمان این طایفه را جز از دو تن: بوعلی رودباری در مصر و بوبکر بن ابی سعدان بعراق، و بوبکر فهم‌تر از بوعلی. وی گفت: هر که با صوفیان صحبت کند باید که ویرا نفس نبود و دل بود و ملک نبود چون بچیزی نگرد از اسباب، از آنچ بلوغ قصد ویست بیفتد و ببرد و بآن نرسد. وی گفت: اصوفی هوالخارج عن النعوت و الرسوم، والفقیر هو الفاقد للاسباب، ,

فقد السبب اوجب له اسم افقر و سهل له الطریق الی المسبب. ,

و قال ابن ابی سعدان: الانقطاع عن الاحوال سبب الوصول الی اللّه. و قال: من لم ینطرف بالتصوف فهو غبی. ,

شیخ الاسلام گفت: که بوبکر شاگرد جنید ایذ وهو محمدبن علی بن الحسن بن وهب العطوفی حدث بمصر عن الحسن بن سفیا و «ابو»جعفر الفریانی و مطین توفی بالمله سنه خمس و اربعین و ثلثمائه. ,

آثار خواجه عبدالله انصاری

18 اثر از طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات خواجه عبدالله انصاری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات خواجه عبدالله انصاری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی