طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات خواجه عبدالله انصاری

174 اثر از طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات خواجه عبدالله انصاری در سایت شعرنوش گردآوری شده است. در این مجموعه می‌توانید اشعار معروف، عاشقانه و حکیمانه خواجه عبدالله انصاری را به‌صورت دسته‌بندی‌شده و با قابلیت جستجو مطالعه کنید. شما در حال مشاهده صفحه 7 از این مجموعه هستید.

از از خواجه عبدالله انصاری طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات 72

1. از قدیمان مشایخ عراقست مسافر بوده، ذوالنون مصری٭ دیده بود، و جز ازو. شیخ الاسلام گفت: که ویرا هفتاد و چهار حج آرند، وقت حج کرده بود، با خود می‌گفت بتأسف: که می‌شوی، و می‌آئی، نه دل و نه وقت، من خود درچه‌ام؟ آن شب حق تعالی را بخواب دید، ویرا گفت: پسر موفق نوبخانه خوانی. ورای کسی را کش نخواهی؟ گر من ترا نمی‌خواهید نمی‌خوانید و نمی‌‌آرید. وقتی حج بکرد و گفت: خداوندا! این حج من آنکس را، که خواست که حج کند و نمی‌توانست. آن شب حق تعالی را بخواب دید، ویرا گفت: «پسر» موفق! برمن سخاوت کنی گواه باش! من امروز هر که شهادت گوی از مشرق تا مغرب همه را بیامرزیدم، و هر یکی را حجی بنوشتم.

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 2 بیت

شیخ از خواجه عبدالله انصاری طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات 73

1. شیخ الاسلام گفت: که ابواحمدالقلانسی از قدیمان مشایخ است نام مصعب بن احمد البغدادی.گویند: که اصل وی از مرواست. از اقران جنید و رویم٭ بوده، استاد مقری بود فی‌التاریخ: حج ابواحمد القلانسی سنه تسعین و مائتین و مات بمکه بعدالظرف الحج بقلیل.

برای مشاهده کامل کلیک کنید


2 دقیقه زمان مطالعه 4 بیت

نام از خواجه عبدالله انصاری طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات 74

1. نام وی احمد بن یحیی الجلا و گفتند که محمد بن یحیی و احمد در ستر اصل وی بغدادیست اما برمله بود ثم الوشق. از اجلهٔ مشایخ شامست شاگرد بوتراب نخشبی٭ و پدر یحیی و با ذوالنون مصری٭ و با عبید بسری٭ بوده در صحبت و سفر، استاد دقی٭ ایذ، عالم بوده و ورع. گفت‌اند: که در دنیا سه امام بوده‌اند از ائمه صوفیان که ایشان را چهارم نبود. جنید٭ ببغداد، و بوعبداللّه جلا بشام، و بوعثمان حیری٭بنشاپور.

برای مشاهده کامل کلیک کنید


2 دقیقه زمان مطالعه 3 بیت

نام از خواجه عبدالله انصاری طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات 75

1. نام وی محمد بن حسانست» بوعبداللّه جلا گوید: لقیت ستمائه شیخ ما رایت منهم مثل اربعة: ذوالنون المصری. و اباتراب النخشبی، و اباعبید البسری، و ابوالعباس عطا٭ بوعثمان آدمی٭ گوید:کی چون پیشین روز رمضان درآمدی، بوعبید بسری در خانه شدی، وزن و اهل را گفتی که در خانه برآورید و سوراخ بگذارید، و هر شبی نانی اینجا فرمی اندازید. چون روز عید بود در خانه باز کردندی و در خانه شدندی، هم چنان آن سی نان برجا بودی، و در زاویه نهاده، همه ماه نه نان خورد و آب، بر یک طهارت و بر یک طهارت و بر یک نماز. بوعبید گفت: صدق المحبة بطاعة المحبوب. هم وی گفت: ان اللّه تعالی عبداً ینظرون فی بدایاتهم الی نهایاتهم. گفت: اللّه تعالی را دوستان‌اند، کی در اول آخر این کار بینند و این بوعبید مردی بزرگ است.

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 2 بیت

از از خواجه عبدالله انصاری طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات 76

1. از مهینان مشایخ خراسان و فتیان ایشان با حفص حداد صحبت کرده و بادیه بریده بر توکل. وی گفته: که علامات اولیا سه چیز است: تواضع از بزرگ منشی و بزرگی حال، و زهد اندر اندک و انصاف از قوت. هم وی گفته است: هر واعظی که توانگر از مجلس وی نه درویش برخیزد، و درویش نه توانگر. وی نه واعظ است.

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 1 بیت

من از خواجه عبدالله انصاری طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات 77

1. من المشایخ القدیم شاگرد فتح موصلی٭ ایذ و جز ازو. سمعت شیخ الاسلام گفت رحمه اللّه سمعت ابا عبداللّه الحصری یقول سمعت فتح الموصلی یقول: صاحبت ثلئین شیخاً کانوا یعدون من الا بدال کلهم، اوصانی عند فراقی ایاهم انفو معاشرة الاحداث. قال محمدبن احمد النحاط: لقیت ابا عبداللّه الحصری بالموصل فذاکرته فلم ننکره. سمعت شیخ الاسلام زاده اللّه کرامة یقول: قال ابوعبداللّه الحصری سمعت ابن الفرجی یقول: مکثت عشرین سنة لا اسأل اللّه عن مسألة الا کانت منازلتی فیها قبل قولی.

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 1 بیت

از از خواجه عبدالله انصاری طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات 78

1. از طبقهٔ دوم است. نام وی محمد بن یعقوب، کنیت ابو جعفر. شیخ الاسلام گفت: که وی قدیمست از اصمعی روایت کند. بنان حمال گوید: در وی شدم ویرا یافتم نشسته در خانه علم، ویرا گفتم: که ازین علم تو دو کلمه در من آموز مختصر، که آن کل بود، تا بآن کار کنم. مرا گفت: قصدک و رضاه فان سقطت بین هذین فتصل. وی استاد ابوبکر کتانی٭ بود صحبت کرده بود بابو سلیمن دارانی، و احمد بوالحواری٭

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 2 بیت

ابوالحسین از خواجه عبدالله انصاری طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات 79

1. ابوالحسین از اجلهٔ مشایخست از متاخران در نشاپور، از اقران نصر آبادی و بوعثمان مغربی و بوعبداللّه خفیف٭ و جز ایشان، علی امامست روزی‌مند از دیدار مشایخ. و مرزوق از صحبت ایشان. بنشاپور بابوعثمان حیری و محفوظ٭ صحبت کرده، و بسمرقند با محمد فضل بلخی٭ و ببلخ بامحمد حامد٭ و بگوز گانان بابوعلی گوزگانی٭ و بری با یوسف حسین رازی٭ و ببغداد جنید دیده و رویم و سمنون و بوالعباس عطا و جریری٭ و بشام باطاهر مقدسی، و بابوعبداللّه جلا و بابوعمرو دمشقی، و بمصر بابوکر مصری و بابوبکر مصری و بابوبکر زقاق و بوعلی رودباری٭ صحبت کرده، و مشایخ جهان دیده، و حدیث بسیار داشت وثقه بود در حدیث پیغامبر.

برای مشاهده کامل کلیک کنید


3 دقیقه زمان مطالعه 10 بیت

من از خواجه عبدالله انصاری طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات 80

1. من علماء مشایخ القوم ذکره ابوعبداللّه الحصری٭ یقول: منذ ثلثین سنة اطلب من یقول اللّه فی تحقیق هذا الامر فلم اجد.

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 2 بیت

ساکن از خواجه عبدالله انصاری طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات 81

1. ساکن سمرقند، و هومحمد بن الفضل بن العباس بی‌حفص، و کنیه ابوعبداللّه. اصل او از بلخ است، او را از بلخ بیرون کردند بی‌گناه بسبب مذهب وی. روی فرا شهر کرد. و بر ایشان نفرین کرد.

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 3 بیت

بوتراب از خواجه عبدالله انصاری طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات 82

1. بوتراب نخشبی دیده بود و یحیی جلا، و با احمد خضرویه٭ صحبت کرده بود، از مهینان مشایخ خراسانست، او را تصانیف است مشهور و حدیث داشت بسیار. او گفت: من جهل اوصاف العبودیة فهو بنعوت الربوبیة اجهل یعنی او که خود را نشناسد، او را چون شناسد؟ و هم وی گفت که حقیقت دوستی اللّه، دوام انس است بیاد او. شیخ الاسلام گفت کی:

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 1 بیت

بود از خواجه عبدالله انصاری طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات 83

1. بود از شاگردان خاص سهل بن عبداللّه التستری٭ او گوید: روزگار از شبلی سخنان بمن همی رسید، و مرا آرزو بود، کی او را بینم، پدری ضعیف و پیری داشتم، بروی درآمدم بنمی توانستم شد، پدر رفت از دنیا. گفتم اکنون بروم، و او را بینم، برخاستم ببغداد آمدم بنزدیک او رسیدم قومی درویشان دیدم، کی بیرون آمدند، از نزدیک وی، مرا بشناختند گفتند: به چه آمدی؟ گفتم: آمدم کی شبلی را بینم، فرازو راه هست؟ گفتند هست، زنهار که اگر بروی شوی، هیچ دعوی بسروی نبری! گفتم: چنین کنم. بنزدیک او آمدم، روز آدینه باو رسیدم، و آن روز روز صدمت و شور او بود، فراز شدم گفتم: سلام علیکم. گفت و علیکم السلام، ایش انت؟ ابادک اللّه! و آن عادت بود او را که چنین گفتی. من گفتم: من آن نقطه‌ام کی در زیر با است او گفت: ای اهلک. مقام خود معلوم کن، که خود کجائی؟ من گفتم: اگر بگویم نپذیرد، از وی گریختم پارهٔ دورتر پاشدم که او را سیر بینم بروم تا در وی می‌نگرستم. درویش فراز آمد گفت: سلام علیکم. شبلی گفت: و علیک السلام. ایش انت؟ ابادک اللّه! آن درویش گفت: محال. گفت: درچه؟ گفت: در حال. او را ازان خوش آمد بخندید. درویش گوید: این فایده از وی گرفتم و رفتم.

برای مشاهده کامل کلیک کنید


3 دقیقه زمان مطالعه 3 بیت