1 سپیده دم که شدم محرم سرای سرور شنیدم آیت « تو بو الی الله » از لب حور
2 به گوش جان من آمد ندای حضرت قدس که ای خلاصه تقدیر و زبده مقدور
3 جهان رباط خراب است بر گذر گه سیل گمان مبر که به یک مشت گل شود معمور
4 بر آستان فنا دل منه که جای دگر برای نزهت تو بر کشیده اند قصور
1 گهی که بار دهد شاه بر سریر سرور که باد تا به قیامت به عهد او معمور
2 سپهر مجمره گردان بود به پایه تخت شمال مروحه بر دارد از برای بخور
3 مشام چرخ معطر شود ز نکهت عود بخور عطر معطر کند دماغ طیور
4 ز فیض پرتو تاج مرصع خسرو بر آسمان چهارم رسد ز شعشعه نور
1 تو راست لعل شکر بار و در میان گوهر میان لعل چرا کرده ای نهان گوهر
2 به خنده چون لب یاقوت رنگ بگشائی ز شرم زرد شود همچو زعفران گوهر
3 رخم چو زرد شد و از جزع دیده هر ساعت فشانم از غم آن لعل درفشان گوهر
4 چنان به چشم تو بی قیمتم ز بی درمی که روز بزم به چشم خدایگان گوهر
1 ز خواب خوش چو برانگیخت عزم میدانش مه دو هفته پدید آمد از گریبانش
2 به روی خویش بیاراست عید گاه و مرا نمود هر نفسی ماتمی ز هجرانش
3 فراز مرکب تازی سوار گشت چنانک نظر درو نرسیدی به گاه جولانش
4 هزار جان شده قربان هزار کیش خراب ز رشک گوشه گیش و دوال قربانش
1 هزار توبه شکسته ست زلف پر شکنش کجا به چشم در آید شکست حال منش؟
2 دل شکسته اگر زلف او بیا غالی کم از هزار نیابی به زیر هر شکنش
3 مرا دو دیده ز حسرت سپید گشت چنانک فرج نیابم از آن جز به بوی پیرهنش
4 چنین که با سر زلفش روان من خو کرد چگونه اِلف بود روز حشر با بدنش؟
1 دادیم دل به دست تو در پای مفکنش غافل مشو ز ناله و زاری و شیونش
2 چون دست در غمت زد و پا استوار کرد گر دست می نگیری در پا میفکنش
3 ما عهد اگر نه با سر زلف تو بسته ایم بی هیچ موجبی چو سر زلف مشکنش
4 هر دل که هست بسته زنجیر زلف تو نتوان نگاه داشت به زنجیر در تنش
1 نهی زلفین عنبر بار بر دوش حدیث ما نیاری هیج در گوش
2 خروش ما زخواری ناشنیده چرا خیره نهی زلفین بر گوش؟
3 چو تا با من سخن گویی ز شادی چو مرزنگوش گردم سر به سر گوش
4 چو من با تو غمی خواهم که گویم نداری ای عجب گویی مگر گوش؟
1 نشست خسرو روی زمین به استحقاق فراز تخت سلیمان به دار ملک عراق
2 خدایگان ملوک زمانه نصرت دین که هست افسر شاهی به طلعتش مشتاق
3 پناه و ملجاء شاهی شهنشه اعظم که عالمی دگر است از مکارم اخلاق
4 رضاش خط دوم از صحیفه اعمار سخاش باب گزاف از جریده ارزاق
1 چو زهره وقت صبوح از افق بسازد چنگ زمانه تیز کند ناله مرا آهنگ
2 جفای چرخ بگیرد مرا به سختی نای وفای یار در آویزدم ز دامن چنگ
3 برد زمانه ناساز از سرم بیرون هوای ناله نای و نوای زخمه چنگ
4 چنان به درد دل از سینه برکشم آهی که هفت آینه چرخ از آن برآرد زنگ
1 اَهذِهِ رَوزَةُ مِن ذاتِ اَحجالِ اَم غُرَّةُ طَلَعَت فی شَهرِ شَوَالِ
2 اِذا رَأیتُم هِلالَ العیدِفَاغتَبِقُوا بَعدَالفُطُورِ وَ غَنُّوا بَعدَ تَهلالِ
3 عَهدی به وَهوَ کإلا کلیلِ مُتَّسِقا قَصارَ وَهوَ یُضا هی شِقَّ خَلخالِ
4 مَضَت ثَلثونَ مِن ایَامِ مُدَّتِنا وَالرّاحُ لَم یَشفِ منّا حَرَّ بِلبالِ