گیتی ز فرّ دولت فرمانده از ظهیر فاریابی قصیده 59
1. گیتی ز فرّ دولت فرمانده جهان
ماند به عرصه حرم و روضه جنان
...
1. گیتی ز فرّ دولت فرمانده جهان
ماند به عرصه حرم و روضه جنان
...
1. زهی گشوده ز طبع تو چشمه سار سخن
شکفته در چمن خاطرت بهار سخن
...
1. ای کرده گرد ماه ز شب خرمن
گریان ز حسرت تو چو باران من
...
1. شبی به خیمه ابداعیان کن فیکون
حدیث حسن تو می رفت و الحدیث شجون
...
1. ای بر زده به تقویت ملک آستین
سلطان بر حقیقتی و شاه راستین
...
1. سر برافراخت بر سپهر برین
مهد میمون پادشاه زمین
...
1. دوش در وقت آنک ضلّ زمین
کرد بر موکب شعاع کمین
...
1. شهی که ملک تفاخر کند به گوهر او
برید عالم غیب است رای انور او
...
1. ای مهر و مه نتیجه رای منیر تو
حل کرده عقدهای فلک را ضمیر تو
...
1. هرچه فرّ و جاه قدرست ای همایون بارگاه
در حریم حضرتت جمع آمد از اقبال شاه
...
1. مرا مبَشر اقبال بامداد پگاه
نوید عاطفت آورد از آستانه شاه
...
1. زهی نظیر تو چشم زمانه نادیده
سیاستت به سزا گوش چرخ مالیده
...