1 تا پای کسی سلسله آرا نشود او را سر قدر آسمان سا نشود
2 باز ار نشود صید و نیفتد در قید او را به سر دست شهان جا نشود
1 تا در ره عشق آشنای تو شدم با صد غم و درد مبتلای تو شدم
2 لیلیوشِ من، به حال زارم بنگر مجنون زمانه از برای تو شدم
1 ای کاش برات من براتی بودی کز مفلسیم خط نجاتی بودی
2 بالله که آنچنان براتی میبود گر از طرف تو التفاتی بودی
1 تا شکل هلال گردد از چرخ پدید کز بهر در شادی عید است کلید
2 روز وشب عمر بی زوالت بادش مستلزم اجر روزه و شادی عید
1 وحشی که همیشه میل ساغر دارد جز باده کشی چه کار دیگر دارد
2 پیوسته کدویش ز می ناب پر است یعنی که مدام باده در سر دارد
1 جز فکر جدا شدن ز دلدارم نیست این صبر هراسنده ولی یارم نیست
2 دندان به جگر نهادنی میباید اما چه کنم صبر جگر دارم نیست
1 در کوی توام پای تمنا نرود من سعی بسی کنم ولی پا نرود
2 خواهم که ز کویت روم اما چه کنم کاین بیهده گرد پا دگر جا نرود
1 خوش آن که شود بساط مهجوری طی در بزم وصال میکشم پی در پی
2 میجویمت آنچنان که مهجور وصال مشتاق توام چنان که مخمور به می
1 دانی شاها که مهر فرخنده اثر تحویل حمل نمود و بودش چه نظر
2 تا روز نشاطت که به گلشن گذرد هرروز فزونتر بود از روز دگر
1 فن تو و سد هزار برهان کمال شغل من و یک جهان خیالات محال
2 تو منزوی مدرسهٔ عالی فضل من بیهده گرد راست بازار خیال