1 یا صاحب ننگ و نام میباید بود یا شهرهٔ خاص و عام میباید بود
2 القصه کمال جهد میباید کرد در وادی خود تمام میباید بود
1 میخواست فلک که تلخ کامم بکشد ناکردهٔ می طرب به جامم، بکشد
2 بسپرد به شحنه فراق تو مرا تا او به عقوبت تمامم بکشد
1 صید افکنی مراد آیین تو باد عیوق شکارگاه شاهین تو باد
2 هر سر که نه در پای سمند تو بود بر بسته به جای طبل برزین تو باد
1 شد یار و به غم ساخت گرفتار مرا نگذاشت به درد دل افکار مرا
2 چون سوی چمن روم که از باد بهار دل میترقد چو غنچه، بییار، مرا
1 مجنون که کمال عشق و حیرانی داشت مهری نه چو این مهر که میدانی داشت
2 این مهر نه عاشقی ست ، مهری ست که آن با یوسف مصر پیر کنعانی داشت
1 در نفی رخت شمع شبی راند سخن روزش دیدم گرفته کنجی مسکن
2 مانندهٔ عاصیی که در روز جزا با روی سیاه سر برآرد ز کفن
1 تا بود چنین بود و چنین است جهان از حادثه دهر کرا بود امان
2 بلقیس اگر به ملک جاویدان رفت جاوید تو مانی ای سلیمان زمان
1 گر درخور مهرم احترامی بودی نزدیک توام قدر تمامی بودی
2 من میگفتم که عشق من تا به کجاست گر ز آنطرف از عشق مقامی بودی
1 خوش آن که ره عشق بتی پیماید برخاک رهش روی ارادت ساید
2 یک سو نظرش که غیر پیدا نشود دل در طرفی که یار کی میآید
1 تا کار جهان به کام کس نیست مدام عیش تو مدام باد و کار تو تمام
2 در مجلس عشرت تو غم خوردن دهر یارب که بود چو روزه در عید حرام