1 خورشید که هست شمسهٔ هفت ایوان خواهی که بگویمت که چون گشت عیان
2 زد رفعت شاه خیمه بیرون از چرخ ماندش ز ستون خیمه بر چرخ نشان
1 ای درگه تو عید گه روحانی در تهنیتت هم انسی و هم جانی
2 از لطف تو عیدیی طمع دارم لیک ترسم که توام طفل طبیعت خوانی
1 جرم است سراپای من خاک نهاد لیکن بودم به عفو او خاطر شاد
2 ای وای اگر عفو نباشد ، ای وای فریاد اگر جرم نبخشد ، فریاد
1 رخسار تو ای تازه گل گلشن جان کز آبله شبنمی نشسته ست بر آن
2 لاله ست ولی آمده با ژاله قرین ماهیست ولی کرده به سیاره قران
1 ای صیت معالجات تو عالم گیر و آوازه تو کرده جهان را تسخیر
2 یارب که جدا مباد تا عالم هست صحت ز تنت چو نور از بدر منیر
1 شاها به عداوت توکس یار نشد کاو در نظر جهانیان خوار نشد
2 با نشأهٔ خصمی تو آنکس که بخفت در خواب شد آنچنان که بیدار نشد
1 ای رفعت و شان فروترین پایه تو خوبی یکی از هزار پیرایهٔ تو
2 از بهر خدا سایه زمن باز مگیر ای سایهٔ رحمت خدا سایهٔ تو
1 اندر ره انتظار چشمی که مراست بی نور شد و وصال تو ناپیداست
2 من نام بگرداندم و یعقوب شدم ای یوسف من نام تو یعقوب چراست
1 شاها چو کمان قدر به فرمان تو باد چون گوی فلک در خم چوگان تو باد
2 آن سینه پر داغ که خصمت دارد صندوقه تیرهای پران تو باد
1 آهنگ سفر میکند آن ماه عذار ای جان که نفس گیر شدی ناله برآر
2 در محملش آویز دلا همچو جرس وزناله و فریاد زبان باز مدار