1 دهد جدایی یاران رفته بر بادم اگر نه یاد سخنشان رسد بفریادم
1 نیست باکم، گر ز دشمن بر دلم خاری رسد از مکافاتش باو ترسم که آزاری رسد
1 محض دنیا شده، با سعی ز دنیا نگذشت! موج هرچند شنا کرد، ز دریا نگذشت!
1 طرفه شهدی است خموشی، که ز شیرینی آن چسبدم بسکه بهم لب، بسخن وا نشود!
1 چو خاک تیره، مشو فرش در بیابانی که گردباد چونی ریشه در زمین دارد!
1 امروز بیتو خاطر صحبت مشوش است موج می از فراق تو نعلی در آتش است
1 پا بسته جهانی، دلخوش که سالکم من پایت چو سرو در گل، خرم که من روانم!
1 تا زنده است عاشق از اینجا نمیرود گر سر رود ز کوی تواش پا نمیرود
1 از جفا گر، جز جفا ناید بهر حالی که هست سنگ اگر مینا شود، هر پاره آن خنجریست
1 ز ضعف بیغمی، نتواند آهم از جگر خیزد مگر دردی بگیرد دست افغانم، که بر خیزد!