1 شد صایب از این جهان ویران صد حیف ز آن در ثمین بحر عرفان صد حیف
2 گفتند به ناله بلبلان تاریخش: «ای حیف از آن هزاردستان صد حیف»
1 شکر که «عباس شه » خلد سیر کرد چو طی دفتر ایام خود
2 ساخت گرامی خلفی یادگار زنده از او کرد همان نام خود
3 خسرو دین پرور عادل «صفی » آنکه ازو یافت جهان کام خود
4 خاست چو بر پا علم دولتش صبح از او کرد جهان شام خود
1 از فضل خدا، خدیو ایران شاهی که جهان ازوست معمور
2 بلقیس زمانه را «سلیمان » باشند زهم، همیشه مسرور
3 بر خوان عطای او نوالش در کاسه گرفت دست فغفور
4 رفتند ز بیمش اهل آزار بر خویش فرو چو نیش زنبور
1 بفرمان «عباس ثانی » شهی که باشد درش، قبله گاه سپهر
2 ز لشکر کشان در رکابش، یکی شهنشاه انجم سپاه سپهر
3 ز توفیق حق خیمه یی شد تمام که شد ثانی بارگاه سپهر
4 دو چشم است حیران نظاره اش دو آیینه مهر و ماه سپهر
1 چراغ دلم «میرباقر» که داشت ز سیماش نور سیادت ظهور
2 به عشرتسرای بقا بار بست از این محنتآباد دار غرور
3 شد از رفتن او، ز جانها قرار شد از غیبت او ز دلها حضور
4 ز زهر غمش، عالمی تلخکام ز درد فراقش، جهانی به شور
1 ز خدمت شناسی شنهنشاه عادل که برکوه باشد از او پشت مذهب
2 ز بس کوفت عدلش سر ظالمان را بدزدد بخود دم، چو زنبور عقرب
3 بعهدش برآید اگر ناله از نی شود لرز از بیم او شیر را تب
4 ز بیمش چو هم کسوت شبروان شد ز شبنم کند گریه بر روز خود شب
1 شد یار عزیزی از کفم ناگه، حیف! در راه طریقت، زچنین همره، حیف!
2 تاریخ وفات آن جوان می جستم پیر خردم گفت که:«حیف و ده حیف »!
1 این منصب والا، بتو میمون بادا بد خواه تو را، جگر ز غم خون بادا
2 چون دادرس خلق شدی، شد تاریخ «این دادرسی برتو همایون بادا»
1 «یوسف » مصر نکویی، از جهان رفت و، چشم عالمی گرینده است
2 حلقه در گوش نوازشهای اوست نام حاتم در جهان تازنده است
3 هرکجا آزاده مردی در جهان هست، از جان و دل او را بنده است
4 کهنه گرگ روزگار بی وفا کم چنین «یوسف » بچاه افگنده است
1 از شاه صفی گشت مزین چو سریر دلهای شکسته یافت از وی تعمیر
2 تاریخ جلوسش ز خرد پرسیدم گفتا که بگو:«جوان شد این دولت پیر»!