دگر شان دولت بلندی از واعظ قزوینی دیوان اشعار 13
1. دگر شان دولت بلندی گرفت
ز خانی که ایام جویای اوست
1. دگر شان دولت بلندی گرفت
ز خانی که ایام جویای اوست
1. این طرفه «سفینه »یی که در وی
کشتی کشتی قماش معنیست
1. زین خانه ز بس برون شدن مشکل گشت
آسان نتواند نظر از شیشه گذشت
1. از حکم «سلیمان » شه فرخنده سرشت
«باب الجنة » از این بنا گشت بهشت
1. دلم قمری صفت کوکو زنان گفت
که: «آه آزاد سروی از چمن رفت »
1. مبارک باد این درگاه سعد میمنت بنیان
که از هر طاق آن پیداست چون بال هما، دولت
1. خور اوج شاهنشهی، سایه حق
محیط کرم، کوه مجد و شهامت
1. از برکات عهد دولت شاه عادل
آنکه ز همت اوست، خانه شرع آباد
1. نکو نام جانی، ولادت چو یافت
فلک گفت: لطف حقش یار باد
1. ای سرافراز نهال چمن حشمت و جاه
کشت امید ترا، خرم و پر حاصل باد
1. بحمدالله، این موضع پرصفا را
بخیر آمد انجام از لطف ایزد
1. این مبارک عمارت دلکش
که گزندش ز چشم بد نرسد