باز کن نغمه جانسوزی از شهریار گزیدهٔ غزلیات 13
1. باز کن نغمه جانسوزی از آن ساز امشب
تا کنی عقده اشک از دل من باز امشب
...
1. باز کن نغمه جانسوزی از آن ساز امشب
تا کنی عقده اشک از دل من باز امشب
...
1. صدای سوز دل شهریار و ساز حبیب
چه دولتی است به زندانیان خاک نصیب
...
1. ای چشم خمارین که کشد سرمه خوابت
وی جام بلورین که خورد باده نابت
...
1. ای جگر گوشه کیست دمسازت
با جگر حرف میزند سازت
...
1. ای چشم خمارین ، تو و افسانه نازت
وی زلف کمندین ، من و شبهای درازت
...
1. تا چشم دل به طلعت آن ماه منظر است
طالع مگو که چشمه خورشید خاورست
...
1. ماهم که هاله ای به رخ از دود آهش است
دائم گرفته چون دل من روی ماهش است
...
1. ایرجا سر بدرآور که امیر آمده است
چه امیری که به عشق تو اسیر آمده است
...
1. از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست
آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاست
...
1. پاشو ای مست که دنیا همه دیوانه تست
همه آفاق پر از نعره مستانه تست
...
1. شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست
روز ستاره تا سحر تیره به آه کردنست
...
1. منم که شعر و تغزل پناهگاه من است
چنانکه قول و غزل نیز در پناه من است
...