1 گاهی گر از ملال محبت بخوانمت دوری چنان مکن که به شیون برانمت
2 چون آه من به راه کدورت مرو که اشک پیک شفاعتی است که از پی دوانمت
3 تو گوهر سرشکی و دردانه صفا مژگان فشانمت که به دامن نشانمت
4 سرو بلند من که به دادم نمی رسی دستم اگر رسد به خدا می رسانمت
1 خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیست به زندگانی من فرصت جوانی نیست
2 من از دو روزه هستی به جان شدم بیزار خدای شکر که این عمر جاودانی نیست
3 همه بگریه ابر سیه گشودم چشم دراین افق که فروغی ز شادمانی نیست
4 به غصه بلکه به تدریج انتحار کنم دریغ و درد که این انتحار آنی نیست
1 رقیبت گر هنر هم دزدد از من من نخواهد شد به گلخن گر چه گل هم بشکفد گلشن نخواهد شد
2 مگر با داس سیمین کشت زرین بدروی ورنه به مشتی خوشه درهم کوفتن خرمن نخواهد شد
3 حجابی نیست در طور تجلی لیکن اینش هست که محرم جز شبان وادی ایمن نخواهد شد
4 برو از هفت خط نوشان پای خم می میپرس که هر دردی شراب ناب مرد افکن نخواهد شد
1 مه من هنوز عشقت دل من فکار دارد تو یکی بپرس از این غم که به من چه کار دارد
2 نه بلای جان عاشق شب هجرتست تنها که وصال هم بلای شب انتظار دارد
3 تو که از می جوانی همه سرخوشی چه دانی که شراب ناامیدی چقدر خمار دارد
4 نه به خود گرفته خسرو پی آهوانِ ارمن که کمند زلف شیرین هوس شکار دارد
1 تا دهن بستهام از نوشلبان میبرم آزار من اگر روزه بگیرم رطب آید سر بازار
2 تا بهار است دری از قفس من نگشاید وقتی این در بگشاید که گلی نیست به گلزار
3 هرگز این دور گل و لاله نمیخواستم از بخت که حریفان همه زار از من و من از همه بیزار
4 هردم از سینه این خاک دلی زار بنالد که گلی بودم و بازیچه گلچین دلآزار
1 دیر آمدی که دست ز دامن ندارمت جان مژده دادهام که چو جان در بر آرمت
2 تا شویمت از آن گل عارض غبار راه ابری شدم ز شوق که اشکی ببارمت
3 عمری دلم به سینه فشردی در انتظار تا درکشم به سینه و در بر فشارمت
4 این سان که دارمت چو لئیمان نهان ز خلق ترسم بمیرم و به رقیبان گذارمت
1 نوجوانان وطن بستر به خاک و خون گرفتند تا که در بر شاهد آزادی و قانون گرفتند
2 لاله از خاک جوانان می دمد بر دشتِ هامون یا درفش سرخ بر سر انقلابیون گرفتند
3 خرم آن مردان که روزی خائنین در خون کشیدند زان سپس آن روز را هر ساله عید خون گرفتند
4 با دمی پنهان چو اخگر عشق را کانون بیفروز کوره افروزان غیرت کام از این کانون گرفتند
1 به خاک من گذری کن چو گل گریبان چاک که من چو لاله به داغ تو خفته ام در خاک
2 چو لاله در چمن آمد به پرچمی خونین شهید عشق چرا خود کفن نسازد چاک
3 سری به خاک فرو برده ام به داغ جگر بدان امید که آلاله بردمم از خاک
4 چو خط به خون شبابت نوشت چین جبین چو پیریت به سرآرند حاکمی سفاک
1 به تودیع توجان میخواهد از تن شد جدا حافظ به جان کندن وداعت می کنم حافظ خداحافظ
2 ثنا خوان توام تا زنده ام اما یقین دارم که حق چون تو استادی نخواهد شد ادا حافظ
3 من از اول که با خوناب اشک دل وضو کردم نماز عشق را هم با تو کردم اقتدا حافظ
4 تو صاحب خرمنی و من گدایی خوشه چین اما به انعام تو شایستن نه حد هر گدا حافظ
1 صدای سوز دل شهریار و ساز حبیب چه دولتی است به زندانیان خاک نصیب
2 به هم رسیده در این خاکدان ترانه و شعر چو در ولایت غربت دو همزبان غریب
3 روان دهد به سر انگشت دلنواز به ساز که نبض مرده جهد چون مسیح بود طبیب
4 صفای باغچه قلهک است و از توچال نسیم همره بوی قرنفل آید و طیب