1 کوه صبرم کی ز فرمان تو سر پیچیدهام پا به دامان تحمل تا کمر پیچیدهام
2 کی حدیث شکوه میگوید لب اظهار من من که درد ناوکش را در جگر پیچیدهام
1 در بزم تواضع طلبی سخت غریبم خونگرمی تعظیم نداده است فریبم
2 آن خسته عشقم که ز پرهیز فراغت در بستر سیماب فکنده است طبیبم
3 اعضا همه در کشمکش لذت دردند زین عشق خداساز که گردیده نصیبم
1 رفته ام از خود ندانم بیقرار کیستم می تپم در خون شهید انتظار کیستم
2 گاه خونم می خورد گه خاکمالم می دهد آسمان گویا نمی داند شکار کیستم
3 در حساب است از من سرگشته هر جا سرمه ای است دیده خورشید می داند غبار کیستم
1 می ننوشم تشنه خون تحمل نیستم گل نبویم آشیان پرواز بلبل نیستم
2 من که چون شمع از نگاه گرم جانان زنده ام بت پرستی کی کنم مرد تغافل نیستم
3 چون نهال خشک عریانی لباسم گشته است همچو گلبن زیر بار خلعت گل نیستم
1 یاد او کردم دل اندوهگینی یافتم در خیال مصرعی بودم زمینی یافتم
2 خاکساری آنقدر کردم که نامم شد بلند از شکست دل عجب نقش نگینی یافتم
3 باده کم جوش لطفم در خمار افکنده بود نشئه سرشاری از چین جبینی یافتم
1 از تمنای تو سرگرم تمنای خودم می کنم یاد تو و محو تماشای خودم
2 با خیالت جای غم در سینه خالی می کنم منفعل دارد تصرفهای بیجای خودم
1 که دید از غم شناسان خاطر شادی که من دیدم سراسر مهربانی بودم بیدادی که من دیدم
2 سوادش خواب حیرانی غبارش آب ویرانی نبیند چشم محشر حیرت آبادی که من دیدم
3 گهی با سایه در شوخی گهی با جلوه در مستی چها در سر ندارد سرو آزادی که من دیدم
1 پرورده عشقم دل بی ریش ندارم شرمندگی از عشق ستم کیش ندارم
2 دارم غم رسوا دل شیدا سر سودا چیزی که ندارم خبر از خویش ندارم
1 ملامت می کنند از شورش حالی که من دارم جنون دیوانه می گردد ز افعالی که من دارم
2 بنازم مغفرت را جوش بحر اضطراب است این گریزد معصیت از ننگ اعمالی که من دارم
3 نگنجد در دل اندیشه سودایی که من دارم نمی دانم چه خواهم کرد با حالی که من دارم
4 اسیرم بیخودی محوم نمی دانم که را دیدم نگنجد در دل آیینه تمثالی که من دارم
1 کجا از تنگدستی خاطر اندوهگین دارم که همچون شعله صد گنج شرر در آستین دارم
2 بود آیینه آتش نما خاکستر عاشق چو اخگر نور پنهان روشن از لوح جبین دارم
3 تو پر درد آشنا من بیزبان فرصت تغافل کیش دل پر آرزویی چون نگاه واپسین دارم