1 بس که بیگانگی از خاطر آن گل گذرد تا خیالش ز دل ما به تغافل گذرد
2 نتوان داشت به زنجیر در آن انجمنم که بجز حرف پریشانی کاکل گذرد
3 غیر کاکل به سر او نشنیده است کسی کز سر سرو سهی سایه سنبل گذرد
1 چند منعم ز کوی یار کنید حیرتم را یکی هزار کنید
2 دست مستانه را برافشانید آستین دامن بهار کنید
3 گریه تخم شرار می کارد دیده ها وقف لاله زار کنید
1 زبان ناصح اگر زهر قاتلی دارد جنون کامل ما دست قابلی دارد
2 ز دیر و صومعه پیش از اراده می گذریم وجود ناقص ما شوق کاملی دارد
1 ز دشمن میگریزم دوست میآید به جنگ من نمیدانم چه در سر دارد این بخت دو رنگ من
2 نه لاف سینه صافی میزنم نی داد بیمهری همین دانم که گلبازی کند با شیشه سنگ من
3 به صد بیدست و پایی لاف جرأت میتوانم زد گریزانم گریزانم که میآید به جنگ من
1 ز مژگان میکند رم چشم آهویی که او دارد ز وحشت میگریزد وحشتخویی که او دارد
2 شود آیینه تا در برکشد عکس خرامش را ز رشکم میکشد آه از سر کویی که او دارد
1 مگریز ای گل رعنا مگریز نشدم سیر تماشا مگریز
2 سرو از سایه گریزان نشود گر پری نیستی از ما مگریز
1 در سر هر مویم از جوش خیالت غلغلی هر نفس در سینه تنگم به یادت بلبلی
2 تاب آن زلف پریشان از کجا آورده ام عمرها بر خویش می سنجم ز تاب سنبلی
3 گردش ساغر هلاک گلرخی یا نو خطی گردن مینا اسیر طرهای یا کاکلی
1 دور از تو قدح شکوه صراحی گله دارد از حسرت لعلت دل جام آبله دارد
2 تنها به دلی چشم تو راضی نشد از من دزدی است که سر در پی این قافله دارد
1 مجنون دشت گریه مستانه خودیم آزاد کرده دل دیوانه خودیم
2 آیینه خاطریم ز تأثیر عشق پاک جویای وصل روی تو در خانه خودیم
1 ز تاب روی تو اشکم گلاب میگردد نظارهام عرق آفتاب میگردد
2 گلی در دیده دارم کز نگاهی آب میگردد دلی در سینه دارم کز غمی خوناب میگردد
3 نمیدانم دلش سنگ است یا موم اینقدر دانم که از یادش دلم سرچشمه سیماب میگردد