ندیدنی است بساط جهان از اسیر شهرستانی غزل 646
1. ندیدنی است بساط جهان قدم بردار
نوشتنی است حدیث جنون قلم بردار
...
1. ندیدنی است بساط جهان قدم بردار
نوشتنی است حدیث جنون قلم بردار
...
1. زاهد در این بهار به ما توبه واگذار
پیمانه را به گردش چشم هوا گذار
...
1. زنده دردم به درمانم چه کار
دل سلامت باد با جانم چه کار
...
1. جام بر کف خاطر اندوهگین دارد بهار
همچو مستان گریه را در آستین دارد بهار
...
1. ساغری دارد به کف هر قطره باران بهار
فیض ساقی گشته مفت باده نوشان بهار
...
1. دیوانه خطت دل ویرانه بهار
پروانه نگاه تو مستانه بهار
...
1. پیداست عکس چهره گل در هوای ابر
آیینه خانه کرده چمن را صفای ابر
...
1. شبنم باغ وفا از خار دندان سخت تر
شوخی خورشید از الماس پیکان سخت تر
...
1. حسنش از گلزارها گلزارتر
دیده با حیرت پرستی یار تر
...
1. دلم خون شد دل بیداد خوشتر
رمیدم خاطر صیاد خوشتر
...
1. ساقی تبسم مژه کام بیشتر
در فیض صبح باغ گل جام بیشتر
...
1. سینه صافی با عداوت خویشتر
دشمنیها مصلحت اندیشتر
...