یاد چشمت چو به سیر دل از اسیر شهرستانی غزل 634
1. یاد چشمت چو به سیر دل ما می آید
نفس از سینه به لب مست حیا می آید
...
1. یاد چشمت چو به سیر دل ما می آید
نفس از سینه به لب مست حیا می آید
...
1. از چمن بی نقاب می آید
سرو و گل در رکاب می آید
...
1. غباری از طواف کعبه مقصود می آید
کز استقبال او خورشید گردآلود می آید
...
1. دلم زیاد نگاهت به شود می آید
چراغ خلوتم از بزم طور می آید
...
1. یاد چشمت چو پی غارت جان می آید
خواب و آرام به تاراج فغان می آید
...
1. کجا از آتش می گرمی خوی تو می آید
ز شیران کی شکار چشم آهوی تو می آید
...
1. آسودگی خاطر ناشاد مپرسید
دل صید تپیدن شده صیاد مپرسید
...
1. بیستون روزی به یاد خاطر شادم رسید
ناله ای کردم به گوش آواز فرهادم رسید
...
1. بوالهوس لاف محبت زد و آزار کشید
کور دل صورت آیینه به دیوار کشید
...
1. حیرانی ما باغ و بهار است ببینید
آیینه پر از نقش و نگار است ببینید
...
1. چقدرها ز رهت نشو و نما می روید
گل جدا سرو جدا لاله جدا می روید
...
1. دل چو خون شد ناز اشک پرده در نتوان کشید
منت خشک اینقدر از چشم تر نتوان کشید
...