درین دریا درآ از شاه نعمتالله ولی غزل 1337
1. درین دریا درآ با ما و عین ما به ما میجو
چه می خواهی ازین و آن خدا را از خدا می جو
...
1. درین دریا درآ با ما و عین ما به ما میجو
چه می خواهی ازین و آن خدا را از خدا می جو
...
1. چون مردمک دیدهٔ ما گوشه نشین شو
در زاویهٔ چشم در آ و همه بین شو
...
1. تا به کی در خواب باشی یک زمان بیدار شو
کار بیکاران مکن رندانه خوش در کارشو
...
1. گفتهٔ عاشقان به جان بشنو
این چنین گفته ای آنچنان بشنو
...
1. آه دلسوز عاشقان بشنو
نالهٔ جان بیدلان بشنو
...
1. قول ما حق است از حق می شنو
نه مقید بلکه مطلق می شنو
...
1. عالم منور است به نور جمال او
داریم ما کمال ولی از کمال او
...
1. نقشی نبسته ایم به غیر از خیال او
حسنی نیافتم جدا از جمال او
...
1. آینهٔ جمال او نیست به جز جلال او
نیست به جز جلال او آینهٔ جمال او
...
1. هوای خویشتن بگذار اگر داری هوای او
غنیمت دان اگر یابی در خلوتسرای او
...
1. نوای عالمی بخشی اگر یابی نوای او
همه بر رای تو باشد اگر باشی برای او
...
1. چشم عالم روشن است از آفتاب روی او
هر چه می گویند مردم هست گفت و گوی او
...