عمری دهان تنگ توام از امیر شاهی سبزواری غزل 85
1. عمری دهان تنگ توام در خیال بود
جان رمیده را همه فکر محال بود
...
1. عمری دهان تنگ توام در خیال بود
جان رمیده را همه فکر محال بود
...
1. رفت آنکه به وصل تو مرا دسترسی بود
وین دلشده در خیل سگان تو کسی بود
...
1. عید است و خلقی هر طرف، دامنکشان با یار خود
مسکین من بی صبر و دل، حیران شده در کار خود
...
1. سوی باغ آن سروبالا میرود
باز کار فتنه بالا میرود
...
1. بیلبت هردم ز چشم درفشان خون میرود
پارههای دل ز راه دیده بیرون میرود
...
1. گر به عمری ز من دلشده ات یاد آید
جان محنت زده از بند غم آزاد آید
...
1. باغ را چون گل رعنا ز سفر باز آید
عالمی را هوس رفته ز سر باز آید
...
1. نصیب من ز تو گر درد و آه میآید
خوشم که یاد منت گاهگاه میآید
...
1. زلف تو سراسر شکن و تاب نماید
لعل تو لبالب شکر ناب نماید
...
1. چو دل چوگان زلفت در نظر دید
پریشان گشت و حال خود دگر دید
...
1. با روی تو از سمن که گوید؟
با کوی تو از چمن که گوید؟
...
1. دل که پیش تو راز میگوید
غم دیرینه باز میگوید
...